گنجور

شمارهٔ ۱۷۳۹

خسروا گر عاشقی جام بلا پیش نه
داغ عقوبت بیار بر جگر رویش نه
تابه تیره ست عقل صیقل او کن ز عشق
تا به چو آیینه گشت دم مزن و پیش نه
نعل در آتش فگن از پی معشوق و گر
عاشق حال خودی بر جگر ریش نه
جان که نماند مقیم در صف عشاق باز
سر که نداری به راه در ره درویش نه
بو که ز چشم بتان سیریت آید گهی
آن همه ناوک بیار بر دل بدکیش نه
چشم ستیزنده را چابک تادیب زن
ظلم رساننده را لشکر فرویش نه
خون که می عارفانست بر لب جان برفشان
غم چو خور عاشقانست از پی دل پیش نه
گر رسد از دوستان زخم ملامت، مرنج
خون تنت فاسد است، رگ به ته نیش نه
طعمه که ناخوش تر است در دهن خویش کن
لقمه که بایسته تر، پیش بد اندیش نه

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خسروا گر عاشقی جام بلا پیش نه
داغ عقوبت بیار بر جگر رویش نه
هوش مصنوعی: اگر کسی عاشق باشد، باید جام سختی و درد را سر بکشد، زیرا عواقب عشق، به گونه‌ای بر دل او نقش می‌بندد که نمی‌تواند آن را فراموش کند.
تابه تیره ست عقل صیقل او کن ز عشق
تا به چو آیینه گشت دم مزن و پیش نه
هوش مصنوعی: عقل تو مانند آینه‌ی کدر و تیره‌ای است که با عشق می‌توان آن را جلا داد. وقتی که این عقل روشن و پاک شد، دیگر نیازی به صحبت کردن و افشای آن نیست.
نعل در آتش فگن از پی معشوق و گر
عاشق حال خودی بر جگر ریش نه
هوش مصنوعی: برای رسیدن به معشوق خود، باید سختی‌ها و مشکلات را تحمل کرد وگرنه اگر تنها به عشق خود فکر کنی، درد و رنجت بیشتر خواهد شد.
جان که نماند مقیم در صف عشاق باز
سر که نداری به راه در ره درویش نه
هوش مصنوعی: وقتی که جان آدمی در صف عاشقان باقی نمی‌ماند، دیگر چه سودی دارد که سر در دل راه درویش بگذاری؟
بو که ز چشم بتان سیریت آید گهی
آن همه ناوک بیار بر دل بدکیش نه
هوش مصنوعی: رازها و زیبایی‌های دلربای محبوبان، گاهی اوقات به شدت بر دل‌های عاشقان تأثیر می‌گذارد و باعث می‌شود که آنها در عشق خود دچار رنج و تردید شوند. در این میان، عشق به یکباره با تیرهایش به دل‌های بی‌کیش و بی‌حاصل شلیک می‌کند و آن را به درد و التهاب دچار می‌سازد.
چشم ستیزنده را چابک تادیب زن
ظلم رساننده را لشکر فرویش نه
هوش مصنوعی: چشمی که آماده جدال است، سریع و با دقت تربیت کن و به کسی که ظلم می‌کند، اجازه نده که مانند لشکری بر تو مسلط شود.
خون که می عارفانست بر لب جان برفشان
غم چو خور عاشقانست از پی دل پیش نه
هوش مصنوعی: شعری درباره عشق و درد عارفان است که در آن به تأثیرات عاطفی و معنوی عشق اشاره می‌شود. خون به عنوان نشانه‌ای از احساسات عمیق و غم به تصویر کشیده می‌شود، در حالی که عشق به دل و روح انسان عمق می‌بخشد. در این بیان، می‌توان فهمید که عشق و غم به نوعی برای عارفان و عاشقان در هم تنیده‌اند و هر دو بخشی از تجربه وجودی آنان به شمار می‌روند.
گر رسد از دوستان زخم ملامت، مرنج
خون تنت فاسد است، رگ به ته نیش نه
هوش مصنوعی: اگر از دوستانت سخنانی ناگوار بشنوی، نگران نباش؛ چرا که این موضوع تنها به تو آسیب نمی‌زند و سلامت وجودت را تهدید نمی‌کند. خودت را درگیر این نوع احساسات نکن و از آنها عبور کن.
طعمه که ناخوش تر است در دهن خویش کن
لقمه که بایسته تر، پیش بد اندیش نه
هوش مصنوعی: لقمه‌ای که برایت مناسب‌تر است را به دندان بگیر و طعمه‌ای که برایت ناخوشایند است را در دهان خود نگه‌دار، و از فکر بد دیگران فاصله بگیر.