گنجور

شمارهٔ ۱۷۳۱

منم امروز ز روی چو تو یاری مانده
باده عیش ز سر رفته خماری مانده
چشم و سینه به گذری های تو بر ره سوده
دیده پر خاک و دلی پر ز غباری مانده
عشق خون خوردن و جان سوختنم فرموده
من به نزدیک خود اندر سرکاری مانده
رفته از پیش نظر نقش نگار زیبا
بر رخ از خون جگر نقش و نگاری مانده
بوستانی که درو جز گل بی خار نبود
چون توان دید که گل رفته و خاری مانده
وه در این فتنه که فریاد رسد جان مرا
ترک قتال و فرس تند و شکاری مانده
ای صبا، عذری بخواهیش اگر ما رفتیم
راه خونخوار و خر افتاده و باری مانده
دوستان باز نیاید دل من بگذارید
کشته صیدی ست به فتراک سواری مانده
خلق گویند که بی او به چه سانی خسرو؟
چون بود بلبل مسکین ز بهاری مانده

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

منم امروز ز روی چو تو یاری مانده
باده عیش ز سر رفته خماری مانده
هوش مصنوعی: امروز من از روی تو یاری پیدا نکردم و لذت زندگی از من رفته، تنها نشانی از خمار و افسردگی باقی مانده است.
چشم و سینه به گذری های تو بر ره سوده
دیده پر خاک و دلی پر ز غباری مانده
هوش مصنوعی: چشم و دل من به خاطر عبور تو در پیاده‌رو، غمگین و پر از غبار شده‌اند.
عشق خون خوردن و جان سوختنم فرموده
من به نزدیک خود اندر سرکاری مانده
هوش مصنوعی: عشق به من دستور داده است که با رنج و آزار زندگی کنم و در آتش خود سوزی‌های درونی به سر ببرم، درحالی‌که در نزدیکی معشوق خود در وضعیت دشواری قرار دارم.
رفته از پیش نظر نقش نگار زیبا
بر رخ از خون جگر نقش و نگاری مانده
هوش مصنوعی: دختری زیبا با چهره‌اش که مانند نقشی هنری است، از نظر دور شده است. یادگاری از عشق و اندوه در دل دارم که هنوز در خاطر من مانده است.
بوستانی که درو جز گل بی خار نبود
چون توان دید که گل رفته و خاری مانده
هوش مصنوعی: در باغی که فقط گل‌های زیبا و بدون خار وجود داشت، چگونه می‌توان دید که گل‌ها رفته و فقط خارها باقی مانده‌اند؟
وه در این فتنه که فریاد رسد جان مرا
ترک قتال و فرس تند و شکاری مانده
هوش مصنوعی: در این آشفتگی، هنگامی که به کمک نیاز دارم، جانم به خطر افتاده و از نبرد دست کشیده‌ام، اما اسب تند و شکاری‌ام همچنان باقی مانده است.
ای صبا، عذری بخواهیش اگر ما رفتیم
راه خونخوار و خر افتاده و باری مانده
هوش مصنوعی: ای نسیم، اگر ما به راهی خطرناک و دشوار رفتیم، از او بخواه که از ما عذر بخواهد. ما مانند میوه‌ای افتاده و با باری از مشکلات مانده‌ایم.
دوستان باز نیاید دل من بگذارید
کشته صیدی ست به فتراک سواری مانده
هوش مصنوعی: دوستان نیایید، بگذارید دل من آرام بگیرد؛ چرا که حسی شکست‌خورده دارم و در جستجوی شکار مطلوبی هستم که به دام افتاده‌ام.
خلق گویند که بی او به چه سانی خسرو؟
چون بود بلبل مسکین ز بهاری مانده
هوش مصنوعی: مردم می‌گویند با نبود او، خسرو چه حال و روزی دارد؟ چگونه می‌تواند بلبل بیچاره بدون بهار زندگی کند؟

حاشیه ها

1402/11/03 13:02
آهیر محمودانی

من سواد وزن خوانی ندارم، بنابراین ویرایش نمی‌کنم و اینجا میگم، که توی بیت دوم

چشم و سینه به گذری های تو ؟

یا به گذرهای تو