گنجور

شمارهٔ ۱۷۳۰

ای به خشم از بر من رفته و تنها مانده
تو ز جان رفته و درد تو به هر جا مانده
تا تو، ای دیده بینای من، اندر خاکی
نیست جز خاک درین دیده تنها مانده
خرمی تو که از ناکسی ام واماندی
وای بر من که من از چون تو کسی وامانده
گله زین سوختگی با که کنم چون جز دل
نیست سوزنده کسی بر من رسوا مانده
آه و صد آه که ایمن نیم از آتش آه
گر چه سر تا قدمم غرقه دریا مانده
ای مسلمانان، یارب دل تان سوخته باد
گر نسوزد دل تان بر من تنها مانده
لؤلؤی دیده عزیز است به چشم من، ازآنک
یادگاری ست کز آن لؤلؤی لالا مانده
قدر وامق چه شناسد مگر آن سوخته ای
که بود یک شبی ار پهلوی عذرا مانده
کس نداند غم خسرو مگر آن کس که مباد
بی چراغی بود اندر شب یلدا مانده

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای به خشم از بر من رفته و تنها مانده
تو ز جان رفته و درد تو به هر جا مانده
هوش مصنوعی: ای کسی که از من خشمگین هستی و تنها رفته‌ای، تو از زندگی‌ات دور مانده‌ای و درد تو در هر گوشه‌ای حس می‌شود.
تا تو، ای دیده بینای من، اندر خاکی
نیست جز خاک درین دیده تنها مانده
هوش مصنوعی: تا تو، ای چشم بینای من، در این خاک وجود نداری، فقط همین خاک در این چشم تنها مانده است.
خرمی تو که از ناکسی ام واماندی
وای بر من که من از چون تو کسی وامانده
هوش مصنوعی: شادابی و سرزندگی تو به خاطر این است که از کسی به جز خودت وامانده‌ای، اما وای بر من که من از کسی مانند تو گم شده‌ام.
گله زین سوختگی با که کنم چون جز دل
نیست سوزنده کسی بر من رسوا مانده
هوش مصنوعی: من با کی می‌توانم از این حال سوختگی‌ام گله کنم، چون جز دل خودم کسی نیست که این درد را احساس کند. هیچ کس دیگری نیست که به من کمک کند و من به شدت رسوا و شرمنده هستم.
آه و صد آه که ایمن نیم از آتش آه
گر چه سر تا قدمم غرقه دریا مانده
هوش مصنوعی: او با صدای آهی سنگین می‌گوید که نمی‌تواند از آتش احساساتش در امان باشد، با اینکه تمام وجودش در عمق دریا غوطه‌ور است. در واقع، او به شدت تحت تأثیر دغدغ‌های درونی خود قرار دارد و حتی در اوج غوطه‌وری در مشکلات، از درد و آتش احساساتش رهایی ندارد.
ای مسلمانان، یارب دل تان سوخته باد
گر نسوزد دل تان بر من تنها مانده
هوش مصنوعی: ای مسلمانان، وای بر دل‌های شما که آتش‌گرفته است، اگر دل‌تان برای من که در تنهایی به سر می‌برم، نسوزد.
لؤلؤی دیده عزیز است به چشم من، ازآنک
یادگاری ست کز آن لؤلؤی لالا مانده
هوش مصنوعی: دُرّی که در چشمان معشوق من وجود دارد، برای من بسیار ارزشمند است، زیرا یادبودی است از لؤلؤیی که به عنوان یادگار از آن باقی مانده است.
قدر وامق چه شناسد مگر آن سوخته ای
که بود یک شبی ار پهلوی عذرا مانده
هوش مصنوعی: کسی که در عشق دچار سوختگی و درد شده، نمی‌تواند ارزش و اندازه عشق وامق را درک کند، مگر اینکه خودش تجربه‌ای مشابه را داشته باشد. تنها کسی که یک شب در کنار عذرا بوده و از عشق رنج کشیده است، می‌تواند به عمق این احساس پی ببرد.
کس نداند غم خسرو مگر آن کس که مباد
بی چراغی بود اندر شب یلدا مانده
هوش مصنوعی: هیچ کس غم خسرو را درک نمی‌کند مگر آن کسی که مانند او در شب یلدا، بی‌چراغ و در تاریکی مانده باشد.