گنجور

شمارهٔ ۱۷۲۸

مه من خراب گشتم ز رخت به یک نظاره
نظری ز تو عفاالله چه می است مستکاره
به چسانت سیر بینم که هم از نخست دیدن
شوم از خود و نیارم که ببینمت دوباره
هوسم بود که دیده ز همه ستانم و پس
به هزار دیده شبها به رخت کنم نظاره
چو روی به گشت میدان دل عاشقان بود گو
که ز لعل بادپایت جهد آتشین شراره
تو به ره روان و خلقی به هلاک مانده هر سو
چه غم آب تندرو را ز خرابی کناره
سر آن دو چشم گردم که چو هندوان رهزن
همه را ز نوک مژگان زده بر جگر کناره
چو زنم دم عیاری ته آن بلند ایوان
که به کنگر جلالش نرسد کمند چاره
مشمر، حکیم، طالع چو ز روز بد بگریم
که من آب خوش نخوردم به شمار این ستاره
چو ز دست رفت خسرو رگ جان مکش ز دستش
که به رشته دوخت نتوان جگری که گشت پاره

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مه من خراب گشتم ز رخت به یک نظاره
نظری ز تو عفاالله چه می است مستکاره
هوش مصنوعی: من به دلیل یک نگاه از چهره‌ات به شدت دچار احساسات و هیجان شدم، به طوری که انگار مست شده‌ام و از خود بی‌خود گشته‌ام.
به چسانت سیر بینم که هم از نخست دیدن
شوم از خود و نیارم که ببینمت دوباره
هوش مصنوعی: چطور می‌توانم تو را ببینم در حالی که از اولین دیدن تو، خودم را فراموش می‌کنم و نمی‌توانم دوباره تو را ببینم؟
هوسم بود که دیده ز همه ستانم و پس
به هزار دیده شبها به رخت کنم نظاره
هوش مصنوعی: نمی‌توانم تمایلاتم را پنهان کنم که می‌خواهم از همه چیز چشم بپوشم و شب‌ها به طور مداوم به چهره‌ات نگاه کنم.
چو روی به گشت میدان دل عاشقان بود گو
که ز لعل بادپایت جهد آتشین شراره
هوش مصنوعی: وقتی که تو برگردی و به میدان عشق نگاهی بیندازی، دل عاشقان به سمت تو خواهد آمد. گویی که تلألو زیبای تو مانند شعله‌ای آتشین است که همه را به سوی خود می‌کشد.
تو به ره روان و خلقی به هلاک مانده هر سو
چه غم آب تندرو را ز خرابی کناره
هوش مصنوعی: تو در مسیر خود در حرکت هستی و مردم دیگر در هر طرف در حال نابودی‌اند، پس چه نیازی به نگرانی از طغیان آب و ویرانی کناره‌اش داری؟
سر آن دو چشم گردم که چو هندوان رهزن
همه را ز نوک مژگان زده بر جگر کناره
هوش مصنوعی: من به دقت و با احترام به آن دو چشم زیبا می‌نگرم که مانند دزدان هندی، با ناز و کرشمه‌ی پلک‌هایشان همه را تحت تاثیر قرار می‌دهند و به دل هرکس نفوذ می‌کنند.
چو زنم دم عیاری ته آن بلند ایوان
که به کنگر جلالش نرسد کمند چاره
هوش مصنوعی: وقتی که به عرش عظمتش دست می‌یابم، مانند حلقه‌ای در برابر بلندای آن ایوان به نظر می‌آید که هیچ کمندی نمی‌تواند به آن برسد.
مشمر، حکیم، طالع چو ز روز بد بگریم
که من آب خوش نخوردم به شمار این ستاره
هوش مصنوعی: ای حکیم، نگران نباش، چون روزگار بدی بر من گذشته است و من تا به حال نتوانسته‌ام از شیرینی زندگی بهره‌مند شوم، به همین خاطر به تعداد این ستاره‌ها در آسمان نمی‌توانم حساب کنم و غم و اندوه را کنار بگذارم.
چو ز دست رفت خسرو رگ جان مکش ز دستش
که به رشته دوخت نتوان جگری که گشت پاره
هوش مصنوعی: هرگاه که خسرو از دست برود، هرگز رگ جان او را نکاوش کن، زیرا نمی‌توان با رشته‌ای، دل پاره‌پاره‌ای را دوباره به هم دوخت.

حاشیه ها

1399/02/05 04:05
کریم

به به