گنجور

شمارهٔ ۱۷۲۵

دوش در آمد از درم تازه چو باد صبحگه
مشک فشانده بر قبا غالیه سوده بر کله
بس که دو دیده سیه بر کف پای سودمش
گشت سفید چشم من شد کف پای او سیه
دست گرفتمش که دل حامل درد شد ببین
گر چه گرفته حامله بر طبق سفید مه
کوه غم است بر دلم، کاه شده ز غم تنم
پیش تو می کشم بگیر آنچه که هست کوه و که
روی نماست چشم من خاک در تو اندرو
آب چو با صفا بود خاک بینمش به ته
این دل کور بیشتر بر زنخت گذر کند
مرگ به خنده در شود کور چو بگذرد به چه
عارض گندمین تو هست گزیدنم هوس
گر ز بهشت روی خود افگینم بدین گنه
بوده ام اندر این سخن صبح رسید از افق
ساخت به طره ماه من طره صبح را هبه

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش در آمد از درم تازه چو باد صبحگه
مشک فشانده بر قبا غالیه سوده بر کله
هوش مصنوعی: دیروز صبح به‌طور ناگهانی که بادی خوش و معطر در فضا وزید، شخصی به خانه‌ام آمد که بویی دل‌انگیز و خوش داشت و لباسی زیبا و نرم بر تن کرده بود.
بس که دو دیده سیه بر کف پای سودمش
گشت سفید چشم من شد کف پای او سیه
هوش مصنوعی: چشمان من به قدری از دیدن پای او خسته و پژمرده شده که حالا خودم را مانند پای او سیاه می‌بینم، در حالی که پاهای او در برابر چشمانم بسیار سفید شده است.
دست گرفتمش که دل حامل درد شد ببین
گر چه گرفته حامله بر طبق سفید مه
هوش مصنوعی: دستم را به او گرفتم و دیدم دلش پر از درد است. ببین، هرچند که او به نظر می‌رسد در حال انتظار یک معجزه است، مانند ماهی سفید که در دل آسمان می‌درخشد.
کوه غم است بر دلم، کاه شده ز غم تنم
پیش تو می کشم بگیر آنچه که هست کوه و که
هوش مصنوعی: دل من پر از ناراحتی و غم است و به خاطر این غم، جسمم رنج می‌کشد. اکنون در حضور تو هستم و از تو می‌خواهم که آنچه را که دارم، بپذیری.
روی نماست چشم من خاک در تو اندرو
آب چو با صفا بود خاک بینمش به ته
هوش مصنوعی: چشم من به تو خیره است و خاک تو را می‌بیند، اگرچه آب در تو جریان دارد، اما وقتی خاک را با صفا می‌بینم، آن را در عمق وجودم حس می‌کنم.
این دل کور بیشتر بر زنخت گذر کند
مرگ به خنده در شود کور چو بگذرد به چه
هوش مصنوعی: این دل نابینا بیشتر به سمت روی تو می‌رود، مرگ با خنده وارد می‌شود چون وقتی می‌گذرد، به چه چیز می‌تواند ببیند.
عارض گندمین تو هست گزیدنم هوس
گر ز بهشت روی خود افگینم بدین گنه
هوش مصنوعی: آرایش و زیبایی تو چنان است که مرا وسوسه می‌کند. اگر از زیبایی‌ات بهره‌مند شوم، این کار باعث می‌شود که گناهکار شوم.
بوده ام اندر این سخن صبح رسید از افق
ساخت به طره ماه من طره صبح را هبه
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تصویر زیبایی از صبح و ماه اشاره می‌کند. او می‌گوید که در این گفتگو یا تعمق، صبح به افق رسیده و نوری که از ماه می‌تابد، طوری است که گویی صبح را به نرمی و با نهایت لطف و زیبایی هدیه داده است. این تصویر به نوعی تجلی زیبایی و هارمونی طبیعت را نشان می‌دهد.