گنجور

شمارهٔ ۱۷۲۱

ای قبله ابروی تو محراب ابرار آمده
محرابیان در کوی تو از قبله بیزار آمده
هم عاشقان در شست تو، هم روزه داران مست تو
هم زاهدان از دست تو در بند پندار آمده
وه کان کمند عنبرین مشک خم اندر خم و چین
از بهر آن مویی ببین جانی گرفتار آمده
زیبا تو بر بام آنچنان شوخی و عیاری کنان
ای آفتاب عاشقان از تو به دیوار آمده
تا دیدم آن چشم عجب سوگند آن چشم است و لب
گر هست جویم روز و شب در چشم بیدار آمده
تو سرکش و من بیدلم، افتاده کار مشکلم
حاصل ز دست حاصلم صد رنج و تیمار آمده
نازی ست اندر سر ترا خشمی ست بر چاکر ترا
وان خوی نازک مرترا از چشم بیمار آمده
خسرو گرفتار هوس، دیوانه روی تو بس
وز خون مژگان هر نفس آلوده رخسار آمده

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای قبله ابروی تو محراب ابرار آمده
محرابیان در کوی تو از قبله بیزار آمده
هوش مصنوعی: ای نقطه توجه و زیبایی تو، افراد نیکوکار به سمت تو آمده‌اند، اما کسانی که در پی جستجوی حقیقت و معنویت هستند، از مسیر خود دور شده و به اینجا آمده‌اند.
هم عاشقان در شست تو، هم روزه داران مست تو
هم زاهدان از دست تو در بند پندار آمده
هوش مصنوعی: همه عاشقان و شیدایان به خاطر جذبه تو هستند، حتی روزه‌داران که از عشق تو سرمست‌اند و زاهدان نیز به خاطر فکر و خیال از دست تو گرفتار شده‌اند.
وه کان کمند عنبرین مشک خم اندر خم و چین
از بهر آن مویی ببین جانی گرفتار آمده
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت موی معشوق اشاره می‌کند و از چشمان خیره‌کننده‌اش که در دل او گره خورده، سخن می‌گوید. او مانند کمندهایی از عنبر و مشک، به شدت تحت تأثیر زیبایی‌های معشوق است و می‌خواهد این زیبایی را وصف کند. در نهایت، شاعر از احساس اسارت و گرفتار شدن در عشق سخن می‌گوید.
زیبا تو بر بام آنچنان شوخی و عیاری کنان
ای آفتاب عاشقان از تو به دیوار آمده
هوش مصنوعی: ای زیبا، چون بام بلند نشسته‌ای، با شوخی و زیرکی رفتار کن، ای آفتاب دل‌باخته‌ها، نور تو به دیوارها نیز رسیده است.
تا دیدم آن چشم عجب سوگند آن چشم است و لب
گر هست جویم روز و شب در چشم بیدار آمده
هوش مصنوعی: وقتی آن چشم حیرت‌انگیز را دیدم، قسم می‌خورم که همان چشم و لب است! اگر بخواهم، روز و شب را به دنبالش بگردم، در آن چشم بیدار به حقیقت می‌رسم.
تو سرکش و من بیدلم، افتاده کار مشکلم
حاصل ز دست حاصلم صد رنج و تیمار آمده
هوش مصنوعی: تو فردی سرسخت و نافرمان هستی، و من انسانی حساس و زودرنج. در این وضعیت دشوار، مشکلات و دردهای زیادی به من تحمیل شده‌اند و نمی‌توانم به راحتی از عهده آن‌ها برآیم.
نازی ست اندر سر ترا خشمی ست بر چاکر ترا
وان خوی نازک مرترا از چشم بیمار آمده
هوش مصنوعی: زیبایی و ناز تو به حدی است که هر کسی را مجذوب خود می‌کند، اما در عین حال، در چشمان آن‌ها خشم و ناراحتی وجود دارد. این تضاد احساسات به خاطر نازکی و لطافت شخصیت تو به وجود آمده که حتی نگاه‌های بیمارگونه هم تحت تأثیر آن قرار می‌گیرد.
خسرو گرفتار هوس، دیوانه روی تو بس
وز خون مژگان هر نفس آلوده رخسار آمده
هوش مصنوعی: خسرو، تحت تأثیر هوس، کاملاً عاشق چهره تو شده است و هر لحظه که به تو فکر می‌کند، چهره‌اش از اشک چشمانش آلوده شده است.