گنجور

شمارهٔ ۱۷۲۰

عید است خوبان نیم شب در کوی خمار آمده
سرمست گشته صبحدم، غلتان به بازار آمده
عید آمد از چرخ برین، پر شادمانی بین زمین
مه را چو زرین جام بین از بهر خمار آمده
با ظلمت شب شکل مه چون ناخن شیر سیه
آهوی مشرق رو به ره افتاده افسار آمده
اینک سپیده کرد اثر، در صبح عیدی کن نظر
وز می رخ مستان نگر چون برگ گلنار آمده
چشمه که آب آرد برون دیدی به کهسار اندرون
بین چشمه آتش که چون بیرون ز کهسار آمده
از دهرهای بی سکون چون سلخ شد مه بین که چون
پهلوگه سلخش که چون بی هیچ آزار آمده
باز از لطافت سر به سر کرده لبان نغزتر
هر یک بر آیین دگر خونریز و خونخوار آمده
گویی که ابر اندر فلک پیلی ست آن بی هیچ شک
وان پیل را زرین کجک بر سر نگونسار آمده
انگشترین بی نگین وز بهر آن انگشترین
چندین هزار انگشت بین هر سو پدیدار آمده
هر کس به کف کرده ملی، هر دل شکفته چون گلی
وز کوس هر سو غلغلی در چرخ دوار آمده
شب کس نخفته خواب را، خوبان گلاب ناب را
نقل و می و جلاب را هر سو خریدار آمده
خوش خوش گلاب مشکبو گشته روان از چار سو
زو خانه و بازار و کو چون صحن گلزار آمده
شب مار دودانگیز دان، صبح از دمش خنده زنان
گویی که ضحاکی ست آن اندر دم مار آمده
خورشید تیغ آتشین زنگار چرخش همنشین
آن تیغ را بر چرخ بین روشن ز زنگار آمده
در خانه هر خورشیدوش گلگونه تر کرده خوش
آن تیغ را بر بر چرخ بین روشن ز زنگار آمده
در خانه هر خورشیدوش گلگونه تر کرده خوش
مژگان چو تیر نیم کش، لبها چو سوفار آمده
در عید گه گشته روان هر سوی چون پیر و جوان
هم عقل برده هم روان دل دزد و طرار آمده
رانده براق صفت شکن در عیدگه شاه ز من
بسته به گردش آن چمن، چون شه به پیکار آمده
عالم گرفته نور خور، ور کس درو کرده نظر
عطش دماغش را نگر از تاب انوار آمده
برتافته جعد سیه، وز ناز کج کرده کله
وز روی ایشان عیدگه یغما و خونخوار آمده
جوشان به مرکب گرم رو، در دیده میدان کرده نو
در هر رکابش نوبه نو گنبدگری کار آمده
میخواره را امروز بین غرق شراب شکرین
موری ست اندر انگبین گویی گرفتار آمده
چنگ از نوای ارغنون از بس که جانی کرده خون
تن تن کنان جانی برون از زیر هر تار آمده

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عید است خوبان نیم شب در کوی خمار آمده
سرمست گشته صبحدم، غلتان به بازار آمده
هوش مصنوعی: عید فرا رسیده و نیروی جوانی و زیبایی در نیمه شب به فروشگاه‌های شادابی و سرمستی آمده‌اند. در سپیده دم، آنها در حالی که مست و شاداب هستند، به بازار می‌پیچند و در این مکان شلوغ می‌چرخند.
عید آمد از چرخ برین، پر شادمانی بین زمین
مه را چو زرین جام بین از بهر خمار آمده
هوش مصنوعی: عید فرا رسیده و از آسمان شادی را به زمین آورده است. زمین را مانند جامی طلایی از خوشحالی مشاهده کن که به خاطر سرمستی و لذت، پر از نشاط شده است.
با ظلمت شب شکل مه چون ناخن شیر سیه
آهوی مشرق رو به ره افتاده افسار آمده
هوش مصنوعی: در تاریکی شب، نور ماه مانند ناخن شیر سیاه است که در شرق، آهو به سمت راه حرکت کرده و افسار آن به دست گرفته شده است.
اینک سپیده کرد اثر، در صبح عیدی کن نظر
وز می رخ مستان نگر چون برگ گلنار آمده
هوش مصنوعی: به زودی صبح روشن خواهد شد. در این روز عید، به زیبایی‌ها توجه کن و به چهره نوشیدنی‌نوشان نگاه کن که مانند برگ‌های گل نارنجی آمده‌اند.
چشمه که آب آرد برون دیدی به کهسار اندرون
بین چشمه آتش که چون بیرون ز کهسار آمده
هوش مصنوعی: وقتی چشمه‌ای را می‌بینی که آب زلالی از آن جاری می‌شود، به یاد داشته باش که در دل کوه، چشمه دیگری وجود دارد که آتشین است و وقتی از دل کوه بیرون می‌آید، حال و هوای متفاوتی دارد.
از دهرهای بی سکون چون سلخ شد مه بین که چون
پهلوگه سلخش که چون بی هیچ آزار آمده
هوش مصنوعی: زمانی که دوران‌های ناآرام به پایان می‌رسند، مانند اینکه آخر ماه است، باید دید که این پایان چگونه است و اگر بدون هیچ آسیبی به سر آمده باشد.
باز از لطافت سر به سر کرده لبان نغزتر
هر یک بر آیین دگر خونریز و خونخوار آمده
هوش مصنوعی: دوباره از لطافت مواد و زیبایی لبان، هر یک شیوه‌ای متفاوت و زیبا به خود گرفته‌اند، اما در عین حال با خونسردی و بی رحمی خاصی ظاهر شده‌اند.
گویی که ابر اندر فلک پیلی ست آن بی هیچ شک
وان پیل را زرین کجک بر سر نگونسار آمده
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در آسمان ابر بزرگی مانند فیل وجود دارد و بدون هیچ تردیدی، این فیل با تاجی طلایی بر سرش به سمت پایین مِیل کرده است.
انگشترین بی نگین وز بهر آن انگشترین
چندین هزار انگشت بین هر سو پدیدار آمده
هوش مصنوعی: انگشتر بی نگین به معنای این است که هرچند انگشتر زیبا نیست، اما به خاطر آن، هزاران انگشت در هر طرف دیده می‌شوند. به عبارت دیگر، گاه صورت ظاهری یک چیز چندان مهم نیست و ارزش واقعی را می‌توان در چیزهای دیگر جستجو کرد.
هر کس به کف کرده ملی، هر دل شکفته چون گلی
وز کوس هر سو غلغلی در چرخ دوار آمده
هوش مصنوعی: هر کسی که در دستانش مال و ثروتی دارد، هر دل شاد و سرزنده‌ای مانند گل است و از هر سوی صدا و سر و صدایی در زندگی به گوش می‌رسد که نشان‌دهنده شادی و جنب و جوش است.
شب کس نخفته خواب را، خوبان گلاب ناب را
نقل و می و جلاب را هر سو خریدار آمده
هوش مصنوعی: در شب، هیچ‌کس نمی‌خوابد و خوبان از گلاب ناب صحبت می‌کنند. در این زمان، همه جا افرادی هستند که خواهان شراب و خوشگوارند.
خوش خوش گلاب مشکبو گشته روان از چار سو
زو خانه و بازار و کو چون صحن گلزار آمده
هوش مصنوعی: عطر دل‌انگیز گل و مشک در هوا پخش شده و از هر سو به گوش می‌رسد که مردم از خانه‌ها، بازارها و کوچه‌ها همچون گلستانی شاداب و زیبا به این فضا آمده‌اند.
شب مار دودانگیز دان، صبح از دمش خنده زنان
گویی که ضحاکی ست آن اندر دم مار آمده
هوش مصنوعی: در شب، مار پر از دود دانی به نظر می‌رسد و صبح که دمش را بیرون می‌آورد، به نظر می‌آید که این دم خنده‌دار است، گویی ضحاکی که در آن دم مار پنهان شده است.
خورشید تیغ آتشین زنگار چرخش همنشین
آن تیغ را بر چرخ بین روشن ز زنگار آمده
هوش مصنوعی: خورشید مانند تیغی آتشین در آسمان می‌درخشد و در این حرکتش، درخشش آن تیغ را بر چرخ (افق) مشاهده می‌کنیم که از زنگار پاک شده و روشن است.
در خانه هر خورشیدوش گلگونه تر کرده خوش
آن تیغ را بر بر چرخ بین روشن ز زنگار آمده
هوش مصنوعی: در خانه هر خورشید، زیبایی بیشتری به آن تیغ بخشیده و چرخ را که از زنگار پاک شده، روشن‌تر کرده است.
در خانه هر خورشیدوش گلگونه تر کرده خوش
مژگان چو تیر نیم کش، لبها چو سوفار آمده
هوش مصنوعی: در هر خانه‌ای که خورشید درخشان‌تر می‌تابد و گل‌ها زیباتر می‌شوند، چشمان پرمهر و زیبا مانند تیر کمان کشیده، لب‌ها نیز به نرمی و زیبایی شبیه ساز توت فرنگی هستند.
در عید گه گشته روان هر سوی چون پیر و جوان
هم عقل برده هم روان دل دزد و طرار آمده
هوش مصنوعی: در روز عید، همه جا پر از شادی و سرور است. همه، چه بزرگ و چه کوچک، با دل‌های شاد و عقل‌های روشن به جشن و خوشی پرداخته‌اند. دل‌ها پر از شوق و آرزو است و افراد با حالتی خوش به دور هم جمع شده‌اند.
رانده براق صفت شکن در عیدگه شاه ز من
بسته به گردش آن چمن، چون شه به پیکار آمده
هوش مصنوعی: براق (که به ظرافت و زیبایی معروف است) به خاطر جشن شاه از من دور شده و در چمن به دور می‌چرخد. مثل اینکه شاه به جنگ آمده است.
عالم گرفته نور خور، ور کس درو کرده نظر
عطش دماغش را نگر از تاب انوار آمده
هوش مصنوعی: جهان از نور خورشید محروم شده است و اگر کسی در این عالم نگاه کند، تشنگی در درونش حس می‌شود؛ چرا که از تابش انوار برانگیخته شده است.
برتافته جعد سیه، وز ناز کج کرده کله
وز روی ایشان عیدگه یغما و خونخوار آمده
هوش مصنوعی: موهای سیاه و فر او به زیبایی گیسو شده و از ناز و زیبایی‌اش سرش را به طور کج نگه داشته است. چهره‌اش همچون یک عید برای دزدان و خون‌آشامان است.
جوشان به مرکب گرم رو، در دیده میدان کرده نو
در هر رکابش نوبه نو گنبدگری کار آمده
هوش مصنوعی: سوار بر اسب داغ باید به جلو حرکت کنی، در عرصه نبرد چشمانت را همیشه باز نگه‌دار. هر گام که برمی‌داری، نوید شروعی تازه را به همراه دارد و هنرمندی در کار است که در مسیر تو قرار گرفته.
میخواره را امروز بین غرق شراب شکرین
موری ست اندر انگبین گویی گرفتار آمده
هوش مصنوعی: امروز می‌‌بینی که یک آدم میخواره در حال لذت بردن از شراب شیرین است، مثل اینکه موری در روغن عسل افتاده و به دام افتاده!
چنگ از نوای ارغنون از بس که جانی کرده خون
تن تن کنان جانی برون از زیر هر تار آمده
هوش مصنوعی: چنگ از صدای موسیقی به قدری شورانگیز است که روح انسان را به وجد می‌آورد و با هر نوا، جان از تن رهایی می‌یابد. هر تار این ساز، صدای جانداری را به بیرون می‌آورد و زندگی را به تصویر می‌کشد.

حاشیه ها

1401/09/18 12:12
Right_Brain

ابیات ۱۵ و ۱۶ باید تصحیح شود