گنجور

شمارهٔ ۱۷۱۳

ای در دل من چو جان نشسته
در سینه درون نهان نشسته
بالات که راست کرده تیری ست
تیری ست به مغز جان نشسته
من رفتن جان چگونه خواهم
تو شوخ چو در میان نشسته
جان بر لبم آمد و نرفته
تا نام تو بر زبان نشسته
من غرقه و دست و پا زنان، وای
می خند تو بر کران نشسته
ای خاک، به زاریم مکن دور
گردی ست بر آستان نشسته
عشاق کشی چو بر در تست
خسرو به امید آن نشسته

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای در دل من چو جان نشسته
در سینه درون نهان نشسته
هوش مصنوعی: ای تو که در دل من مانند جانم نشسته‌ای و در دل پنهان شده‌ای.
بالات که راست کرده تیری ست
تیری ست به مغز جان نشسته
هوش مصنوعی: در بالای تو چیزی مانند تیر است که به عمق جان نفوذ کرده است.
من رفتن جان چگونه خواهم
تو شوخ چو در میان نشسته
هوش مصنوعی: من چطور می‌توانم بدون تو از اینجا بروم، زمانی که تو با آن همه شوخی و لطافت در کنارم نشسته‌ای؟
جان بر لبم آمد و نرفته
تا نام تو بر زبان نشسته
هوش مصنوعی: جانم به لبم رسیده، اما هنوز نام تو را بر زبان نیاورده‌ام.
من غرقه و دست و پا زنان، وای
می خند تو بر کران نشسته
هوش مصنوعی: من در عمق مشکلات غرق شده‌ام و در حال تلاش برای نجات خود هستم، در حالی که تو با خنده و آرامش بر کناری نشسته‌ای.
ای خاک، به زاریم مکن دور
گردی ست بر آستان نشسته
هوش مصنوعی: ای خاک، مرا در زاری و غم خود غرق نکن، زیرا که یک گرد و غبار بر درگاه نشسته است.
عشاق کشی چو بر در تست
خسرو به امید آن نشسته
هوش مصنوعی: عشاقی که به خاطر تو جان می‌دهند، مانند نخسه به امید رسیدن به عشق تو در درگاهت نشسته‌اند.