گنجور

شمارهٔ ۱۷۰۲

ای از رقم شبگون دیباچه مه کرده
صد نامه پاکان را خط تو سیه کرده
چاه ذقنت کانجا جانها به حیل گنجد
طرفه که هزاران دل خون گشته به چه کرده
جولان خیالت را چشم تو به یک غمزه
اندر دل تنگ من بشکافته ره کرده
هر کس رخ زیبایی بیند به نظر هر سو
من دیده خیانت را هر سو که نگه کرده
خاک در تو صوفی بیزد به کلاه خود
خاک در ایشان هم تعظیم کله کرده
اول دل من خود را خون کرد به صد زاری
وانگاه به صد زاری یاد تو چو مه کرده
شد پخته دل خسرو کش خام همی خواندی
تو سوخته سر تا پا پر خاک سیه کرده

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای از رقم شبگون دیباچه مه کرده
صد نامه پاکان را خط تو سیه کرده
هوش مصنوعی: ای که با رنگ شب، پرده‌ای زیبا به وجود آوردی، خط تو بر روی نامه‌های پاکان سایه افکنده است.
چاه ذقنت کانجا جانها به حیل گنجد
طرفه که هزاران دل خون گشته به چه کرده
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر کشیده می‌شود که چاهی به نام ذقن وجود دارد که در آن جان‌ها به نوعی جا می‌شوند. این چاه به قدری عمیق و پرمعناست که می‌تواند هزاران دل را که به خاطر عشق و حماسه داغدار شده‌اند، در خود جای دهد. این حالت بیان‌گر عمق احساسات و رنج‌های انسانی است.
جولان خیالت را چشم تو به یک غمزه
اندر دل تنگ من بشکافته ره کرده
هوش مصنوعی: چشم تو با یک نگاه، خیال تو را در دل پریشان من به حرکت درآورده و راهی برای ورود به آن باز کرده است.
هر کس رخ زیبایی بیند به نظر هر سو
من دیده خیانت را هر سو که نگه کرده
هوش مصنوعی: هر کسی زیبایی را ببیند، به نظرش در هر کجا می‌تواند آن را مشاهده کند. اما من، در هر سمت که نگاه می‌کنم، خیانت می‌بینم.
خاک در تو صوفی بیزد به کلاه خود
خاک در ایشان هم تعظیم کله کرده
هوش مصنوعی: در این بیت به نوعی اشاره شده که خاک یا گرد و غبار، بر سر صوفی می‌نشیند و در عین حال به معنای احترام نسبت به کسانی که فروتنی و تواضع دارند، نیز اشاره می‌شود. به عبارت دیگر، خاک بر سر صوفی نشانه‌ای از humility و افتادگی اوست و در عین حال دیگران نیز به او احترام می‌گذارند.
اول دل من خود را خون کرد به صد زاری
وانگاه به صد زاری یاد تو چو مه کرده
هوش مصنوعی: در ابتدا دل من با غم و اندوه بسیار به حالت فراق افتاد، و در ادامه، با یاد تو همچون ماهی روشن و زیبا درخشید.
شد پخته دل خسرو کش خام همی خواندی
تو سوخته سر تا پا پر خاک سیه کرده
هوش مصنوعی: دل خسرو که پخته شده بود، تو هنوز به سادگی و ناگزیری خامی می‌خواندی. او هم اکنون به شدت دچار درد و سوختگی است و تمام وجودش غرق در غم و اندوه سیاه شده است.