شمارهٔ ۱۷۰۱
تو دور افتاده از ما و نگنجد شوق در نامه
بیا کز دست تو هم پیش تو پاره کنم جامه
ترا خال بلاپرور چو نقطه بر رخ چون مه
مرا داغت به پیشانی چو عنوان بر سر نامه
هزاران نامه تر کردم به خون آخر چه گم گشتی
اگر تو بیوفا راتر شدی روزی سر خامه
ز خونریز تو هم در سایه زلف تو آویزم
رقیبت گر بخواهد کشت باری اندر آن شامه
من از جان خاستم، تو خوی بد بگذار جان من
که مردن خوش بود از دست چون تو شوخ خودکامه
ز آه خویشتن یک سینه بی آتش نمی بینم
ببین دیوانه خود را که چون گرم است هنگامه
همه شب خون خوردم با دل، ندارم عقل را محرم
که هست این شربت خاصان نگنجد در دل عامه
به چندین نیش هر چشمی ز چشم خسروت رفتی
پسندت نیست آخر بر یکی خارم دو بادامه
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تو دور افتاده از ما و نگنجد شوق در نامه
بیا کز دست تو هم پیش تو پاره کنم جامه
هوش مصنوعی: تو از ما دور شدهای و شوق را نمیتوان در نامههای من گنجاند، بیا که من از شدت عشق به تو حتی لباس خود را هم پاره خواهم کرد.
ترا خال بلاپرور چو نقطه بر رخ چون مه
مرا داغت به پیشانی چو عنوان بر سر نامه
هوش مصنوعی: تو مانند نقطهای روی رخسار من، زخم و بلایت را زیبایی میبخشد، و داغ عشق تو بر پیشانیام همچون عنوانی بر سر نامهای است.
هزاران نامه تر کردم به خون آخر چه گم گشتی
اگر تو بیوفا راتر شدی روزی سر خامه
هوش مصنوعی: هزاران نامه با احساسات عمیق نوشتم، اما در نهایت چه سودی داشت که تو وفادار نبودی و روزی بیتوجهیات را نشان دادی.
ز خونریز تو هم در سایه زلف تو آویزم
رقیبت گر بخواهد کشت باری اندر آن شامه
هوش مصنوعی: من از محبت و جذبهی زلف تو چنان تحت تاثیر قرار گرفتهام که حتی اگر رقیبت بخواهد، نمیتوانم از تو دور شوم و در عذاب تو آویزانم.
من از جان خاستم، تو خوی بد بگذار جان من
که مردن خوش بود از دست چون تو شوخ خودکامه
هوش مصنوعی: من از عمق وجودم برخاستم، تو هم بدیهایت را کنار بگذار. بگذار جانم برود، زیرا مرگ در دست تو، که اینقدر بازیگوش و خودمحور هستی، برایم شیرینتر از زندگی است.
ز آه خویشتن یک سینه بی آتش نمی بینم
ببین دیوانه خود را که چون گرم است هنگامه
هوش مصنوعی: از درد و حرارتی که در درونم دارم، هیچ سینهای را بدون آتش نمیبینم. ببین که دیوانهام چگونه در این حالت پر هیجان و گرم است.
همه شب خون خوردم با دل، ندارم عقل را محرم
که هست این شربت خاصان نگنجد در دل عامه
هوش مصنوعی: هر شب با دل نگران و زخم خوردهام، هیچکس نمیتواند به عقل و اندیشهام دسترسی داشته باشد، چرا که این نوشیدنی ویژه فقط برای خواص است و در دل مردم عادی جا نمیشود.
به چندین نیش هر چشمی ز چشم خسروت رفتی
پسندت نیست آخر بر یکی خارم دو بادامه
هوش مصنوعی: این شعر به این معنی است که گوینده به شدت تحت تأثیر زیبایی و جذبه شخصی به نام خسرو قرار دارد. او احساس میکند که با وجود زیباییهای مختلفی که از چشمهای دیگران دریافت کرده است، در نهایت تنها یک چیز برای او مهم است و آن هم یک خاری است که در دلش نشسته و او را آزار میدهد. این نشان میدهد که هر چقدر هم که زیباییهای ظاهری وجود داشته باشد، گاهی اوقات یک درد یا ناامیدی شخصی میتواند بر همه چیز overshadow کند.