شمارهٔ ۱۶۹۰
دل و جان مرا زاندازه و بگذشت آرزوی تو
بباید خون من تا جان کنم قربان خوی تو
دلم بستی چو در زلف درازش آن قدر رشته
که گردد هر زمان گرد سر هر تار موی تو
تو خود هم زین دل پر خون برون بر حال دل، جانا
که من گفتن نمی آرم بر آن خوی نکوی تو
نمازت را به خون بودی وضوی مردم دیده
چو خون کم شد تیمم می کند از خاک کوی تو
تو خوش خوش می روی چون گل به پیشت بادپا خندان
هزاران جان سرگشته دوان دنبال بوی تو
به راهت خاک گشته عاشقانست و تو در جولان
مبادا کان چنین گردی نشنید گرد روی تو
نمی یابد خبر خلق از دل گم گشته جز آن دم
که بوی خون دلها باد می آرد ز سوی تو
نه بر تو بلکه هم بر دیده خود می نهم منت
اگر دزدیده پا گردم ز بهر جست و جوی تو
من و شبها و بیداری و حیرانی و خاموشی
که محرم نیست خسرو را زبان در گفت و گوی تو
شمارهٔ ۱۶۸۹: آیین تو دل بردن است، ای چشم خلقی سوی توشمارهٔ ۱۶۹۱: ز دلها لشکری دارد سخن با تاجداران گو
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل و جان مرا زاندازه و بگذشت آرزوی تو
بباید خون من تا جان کنم قربان خوی تو
هوش مصنوعی: دل و روحم برای تو به اندازهای است که آرزوی تو فراتر از حد توان من میشود. برای رسیدن به تو، باید جانم را فدای عشقت کنم.
دلم بستی چو در زلف درازش آن قدر رشته
که گردد هر زمان گرد سر هر تار موی تو
هوش مصنوعی: دل من مانند رشتهای در زلف بلندش قفل شده است؛ چنان به او وابستهام که هر بار که به دور هر تار مویش میچرخد، دلم نیز به دنبالش میچرخد.
تو خود هم زین دل پر خون برون بر حال دل، جانا
که من گفتن نمی آرم بر آن خوی نکوی تو
هوش مصنوعی: تو هم از این دل پرخون بیرون بیا و به حال دل من نگاه کن، ای جان، زیرا که من نمیتوانم زیباییهای تو را به زبان بیاورم.
نمازت را به خون بودی وضوی مردم دیده
چو خون کم شد تیمم می کند از خاک کوی تو
هوش مصنوعی: اگر نمازت به خون آغشته شده، به این معنی است که مردم در خون و سختی غوطه ور هستند. وقتی که خون کمتر میشود، از خاک کوی تو تیمم میکنند، یعنی از محبت و عشق تو منبع ماء و زندگی میسازند. این تصویر به نوعی نشاندهندهی اهمیت و تقدس عشق و ارتباط با معشوق است، حتی در شرایط سخت.
تو خوش خوش می روی چون گل به پیشت بادپا خندان
هزاران جان سرگشته دوان دنبال بوی تو
هوش مصنوعی: تو با شادی و خرمی همچون گلی در حرکت هستی و نسیم خوشی به دنبال تو میآید. هزاران جان سرگشته با شوق و اشتیاق به دنبال عطر و بوی تو میدوند.
به راهت خاک گشته عاشقانست و تو در جولان
مبادا کان چنین گردی نشنید گرد روی تو
هوش مصنوعی: عاشقان به پای راه تو خاک میافتند، اما تو مواظب باش که نگذارید زشتیها به چهرهات بچسبد و از خودت دور نشوی.
نمی یابد خبر خلق از دل گم گشته جز آن دم
که بوی خون دلها باد می آرد ز سوی تو
هوش مصنوعی: هیچکس از حال دلهای گمشده خبر ندارد، جز زمانی که نسیم خون دلها به سوی تو میوزد.
نه بر تو بلکه هم بر دیده خود می نهم منت
اگر دزدیده پا گردم ز بهر جست و جوی تو
هوش مصنوعی: من بر تو منت نمیگذارم، بلکه این انتظار را به چشمان خود میگذارم. اگر برای جستجوی تو ناخواسته دزدکی حرکت کنم، مشکلی نیست.
من و شبها و بیداری و حیرانی و خاموشی
که محرم نیست خسرو را زبان در گفت و گوی تو
هوش مصنوعی: من و شبها و بیخوابی و سردرگمی و سکوت، که در این شرایط فقط نمیتوانم با زبان خودم درباره تو صحبت کنم.