شمارهٔ ۱۶۸۲
عشق نوست و یار نوست و بهار نو
زان روی خوب روز نو و روزگار نو
چون در نیاید از در من نوبهار من
زانم چه خوشدلی که در آید بهار نو
در نوبهار چون تو نهای در چمن مرا
از سرو و گل چه خیزد و از لالهزار نو
بس نوبهار کهنه که بشکست زانکه کرد
در چشم نیممست تو هر دم خمار نو
دارم دل غمین و ندانستم این که باز
هر روز نو شود غمم از غمگسار نو
با خاک یادگار برم درد تو که باز
هم یادگاریی شود و یادگار نو
بردی دلم مرنج ز گستاخیش، ازآنک
نوبردهایست پیش خداونگار نو
خواهی ببین و خواه نه، باری من از دو چشم
ریزم به خاک کوی تو هر دم نثار تو
خسرو ز عشق لافی و جویی قرار دل
بخشد مگر خدای دلت را قرار نو!
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عشق نوست و یار نوست و بهار نو
زان روی خوب روز نو و روزگار نو
هوش مصنوعی: عشق تازهای وجود دارد، دوستی جدیدی پیدا شده و بهار تازهای هم آمده است. به خاطر چهرهی زیبا، روز جدیدی را تجربه میکنیم و دوران جدیدی را آغاز کردهایم.
چون در نیاید از در من نوبهار من
زانم چه خوشدلی که در آید بهار نو
هوش مصنوعی: وقتی بهار از در خانهام نیاید، من میدانم که چه خوشدلی وجود دارد که بهار تازهای به زندگیم میآید.
در نوبهار چون تو نهای در چمن مرا
از سرو و گل چه خیزد و از لالهزار نو
هوش مصنوعی: در بهار، وقتی تو در باغ نیستی، برای من از درختان سرو و گل چه فایدهای دارد و از لالهزار تازه چه چیزی برمیخیزد؟
بس نوبهار کهنه که بشکست زانکه کرد
در چشم نیممست تو هر دم خمار نو
هوش مصنوعی: بسیار بهارهای قدیمی که شکسته شدند، زیرا در چشم تو که نیمهمست هستی، هر لحظه سبکی و شگفتی جدیدی وجود دارد.
دارم دل غمین و ندانستم این که باز
هر روز نو شود غمم از غمگسار نو
هوش مصنوعی: من دل بسیار گرفتهای دارم و نمیدانم چرا روز به روز غمهای جدیدی به سراغم میآید که گویا از کسی دیگر به من منتقل میشود.
با خاک یادگار برم درد تو که باز
هم یادگاریی شود و یادگار نو
هوش مصنوعی: من با خاکی که از درد تو به جا مانده است، میروم تا این درد دوباره یادگاری شود و یادگاری تازهای به وجود آورد.
بردی دلم مرنج ز گستاخیش، ازآنک
نوبردهایست پیش خداونگار نو
هوش مصنوعی: دلم را بردی، اما ناراحت نباش از شجاعت او، زیرا هنوز در پیش خداوند جدیدی قرار نگرفته است.
خواهی ببین و خواه نه، باری من از دو چشم
ریزم به خاک کوی تو هر دم نثار تو
هوش مصنوعی: خواسته باشی یا نه، من هر لحظه از دو چشمانم اشک بر خاک کوی تو نثار میکنم.
خسرو ز عشق لافی و جویی قرار دل
بخشد مگر خدای دلت را قرار نو!
هوش مصنوعی: خسرو به خاطر عشق، از خود لاف میزند و میخواهد آرامش دل را به دست آورد، اما آیا فقط خدا میتواند آرامش واقعی دل تو را فراهم کند؟