شمارهٔ ۱۶۸۰
بوی وفا ز طره عنبرفشان تو
عشاق را نه جز ستم بیکران تو
شب نیستی که می نکنم تا به وقت صبح
افغان ز جور غمزه نامهربان تو
برق از نفس گشایم و ژاله زنم ز اشک
شاخ وفا دمد مگر از گلستان تو
نادیده کس میان تو و تابدیده ام
گم گشته ام ز لاغری اندر میان تو
تن موی شد مرا و به هر موی از تنم
غم کوه کوه در غم کوه روان تو
زرد و خمیده شد تن خسرو که تا شود
خلخال پایهای سگ پاسبان تو
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بوی وفا ز طره عنبرفشان تو
عشاق را نه جز ستم بیکران تو
هوش مصنوعی: بوی وفا از موهای خوشبو و معطر تو به عاشقان چیزی جز ستم و درد نمیرساند.
شب نیستی که می نکنم تا به وقت صبح
افغان ز جور غمزه نامهربان تو
هوش مصنوعی: شب است و من در غم تو به سر میبرم و منتظر رسیدن صبح هستم تا از دل تنگیام بگویم و فریاد بزنم به خاطر بدبیاری و زشتي طعنههای تو.
برق از نفس گشایم و ژاله زنم ز اشک
شاخ وفا دمد مگر از گلستان تو
هوش مصنوعی: از نفس من جرقهای میزند و اشکهایم را مثل شبنم بر روی شاخهای وفا میریزم، مگر اینکه از باغ تو بدمد.
نادیده کس میان تو و تابدیده ام
گم گشته ام ز لاغری اندر میان تو
هوش مصنوعی: من میان تو و کسی که دیدهها را تاب میآورد، نادیده شدهام و به خاطر لاغری و ضعف، در میان تو گم شدهام.
تن موی شد مرا و به هر موی از تنم
غم کوه کوه در غم کوه روان تو
هوش مصنوعی: بدن من به تنگی و عذاب در آمده و هر رشته موی من، بیانگر عمیقترین غمها و دردها است که همچون کوهی سنگین بر دوش من سنگینی میکند. غم و اندوه تو همواره در درونم جاری است.
زرد و خمیده شد تن خسرو که تا شود
خلخال پایهای سگ پاسبان تو
هوش مصنوعی: تن خسرو زرد و نحیف شده است تا اینکه زنجیری که به پای سگ نگهبان تو است، به آن برچسب خورد.