شمارهٔ ۱۶۷۷
کس چون جهد ز گیسوی همچون کمند تو
جایی که آن کمند شود پای بند تو
آموخت چشمهای مرا گریه های تلخ
در دیده خنده های لب نوشخند تو
شویم ز گریه روی زمین را که هست حیف
کافتد به خاک سایه سرو بلند تو
ای پندگو که گوییم از عشق او بخیز
چون دل به جای نیست، چه خیزد ز پند تو
تا کی هنوز در دلت از خسته غبار
کز خون دل نشاند غبار سمند تو
دل تنگیم بکشت، مفرمای عیب اگر
تنگ است این قبا به تن ارجمند تو
دلهاست آخر این، نه سپند، اینچنین مسوز
یک پند من به گوش کن، ای من سپند تو
گو تا به روح من کند از بعد مردنم
کش گر بود نصیبه ز حلوای قند تو
گرد آر زلف را که ز عالم برون گریخت
خسرو هنوز می نجهد از کمند تو
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کس چون جهد ز گیسوی همچون کمند تو
جایی که آن کمند شود پای بند تو
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند از چنگال گیسوی تو خلاص شود، چرا که جایی که آن گیسو به دامی تبدیل شود، شخص در آنجا به تو وابسته خواهد شد.
آموخت چشمهای مرا گریه های تلخ
در دیده خنده های لب نوشخند تو
هوش مصنوعی: چشمهایم گریههای تلخی را یاد گرفتهاند در حالی که لبخند شیرین تو در چهرهام نمایان است.
شویم ز گریه روی زمین را که هست حیف
کافتد به خاک سایه سرو بلند تو
هوش مصنوعی: از شدت گریه، صورت زمین را به زانو درآوریم، زیرا افسوس که سایهی سرو بلند تو به خاک بیفتد.
ای پندگو که گوییم از عشق او بخیز
چون دل به جای نیست، چه خیزد ز پند تو
هوش مصنوعی: ای نصیحتکننده، ما از عشق او به پا میخیزیم. اما وقتی دل در جای خود نیست، چه تأثیری دارد که از نصیحتهای تو بگوییم؟
تا کی هنوز در دلت از خسته غبار
کز خون دل نشاند غبار سمند تو
هوش مصنوعی: چقدر باید همچنان در دل تو غم و دلخوری باقی بماند که مانند گرد و غبار، اثرات زخمهای قلبی را بر جا گذاشته است؟
دل تنگیم بکشت، مفرمای عیب اگر
تنگ است این قبا به تن ارجمند تو
هوش مصنوعی: دل ما غمگین است، بنابراین اگر این لباس برای تو تنگ به نظر میرسد، عیب نگذار. مهارت و ارزش تو فراتر از این مسائل است.
دلهاست آخر این، نه سپند، اینچنین مسوز
یک پند من به گوش کن، ای من سپند تو
هوش مصنوعی: این دلها هستند که میسوزند، نه چوبهای خوشبو. پس به حرف من گوش کن، ای دل پر حرارت تو.
گو تا به روح من کند از بعد مردنم
کش گر بود نصیبه ز حلوای قند تو
هوش مصنوعی: بگذار تا روح من در نزدیکی تو بماند، حتی بعد از مرگم. اگر وجودم بخشی از نعمتهای شیرین تو باشد، آرامش و خوشبختی را احساس میکنم.
گرد آر زلف را که ز عالم برون گریخت
خسرو هنوز می نجهد از کمند تو
هوش مصنوعی: زلف خود را جمع کن، زیرا خسرو هنوز در دام تو خوش ماند و از دنیای بیرون دور شده است.