گنجور

شمارهٔ ۱۶۷۶

هر جا که لب به خنده گشاید دهان تو
خونابه ایست از لب چون ناردان تو
ای بس عنان که بر سر کوی تو شد ز دست
کز راه جور باز نتابد عنان تو
شد خانمان صبر همه غارت و خراب
از ترکتاز غمزه نامهربان تو
از خوی بد چه ظلم که بر ما نمی کنی
آخر چه کرده ام من مسکین از آن تو
عشق تو بس که بر دل خسرو زده ست زخم
گره است امید زیستنم هم به جان تو

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر جا که لب به خنده گشاید دهان تو
خونابه ایست از لب چون ناردان تو
هوش مصنوعی: هر زمان که تو لبخند بزنی، خونِ دل من درونم به جوش می‌آید، انگار که لب‌های تو همچون میوه‌ی ناردان، شیرین و دلنشین است.
ای بس عنان که بر سر کوی تو شد ز دست
کز راه جور باز نتابد عنان تو
هوش مصنوعی: ای بسیارند سرها و افرادی که در مسیر عشق تو رها شده‌اند و نمی‌توانند از این راه پر درد و ناامیدی خارج شوند.
شد خانمان صبر همه غارت و خراب
از ترکتاز غمزه نامهربان تو
هوش مصنوعی: صبر و آرامش همه ما تحت تأثیر زیبایی‌های بی‌رحم و نگاه تند تو ویران و از دست رفته شده است.
از خوی بد چه ظلم که بر ما نمی کنی
آخر چه کرده ام من مسکین از آن تو
هوش مصنوعی: با خلق و خوی زشت خود چه ظلمی بر من می‌کنی؟ به هر حال من، این مسکین، چه کاری کرده‌ام که این همه رنج را تحمل می‌کنم؟
عشق تو بس که بر دل خسرو زده ست زخم
گره است امید زیستنم هم به جان تو
هوش مصنوعی: عشق تو به قدری به دل من آسیب زده که وجودم به ضعف رسیده و تنها امیدم به توست که زندگی‌ام را ادامه دهم.