شمارهٔ ۱۶۷۲
گر نه کمند بلاست بر دل عشاق تو
بهر چه نازی کند زلف تو بر ساق تو
تو که به غلتاق تنگ چست در آمد تنت
پرده دل را درید رشک بغلتاق تو
بو که بیاید ز تو شستن نعل سمند
پای بزرگان گرفت گریه عشاق تو
گریه کنم تا مگر ز ابرو اشارت کنی
لیک ز باران من غم نخورد طاق تو
پیش تو مردن مرا چون نگذارد رقیب
بهر چه باری زید خسرو مشتاق تو
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر نه کمند بلاست بر دل عشاق تو
بهر چه نازی کند زلف تو بر ساق تو
هوش مصنوعی: اگر دام بلا بر دل عاشقان تو نیست، پس برای چه ناز زلف تو بر پای تو میکند؟
تو که به غلتاق تنگ چست در آمد تنت
پرده دل را درید رشک بغلتاق تو
هوش مصنوعی: تو که با چرخش و نرمی در میان آغوش تنگی وارد شدهای، بدنات پردهی دل را پاره کرده و باعث حسادت دیگران به زیباییات شدهای.
بو که بیاید ز تو شستن نعل سمند
پای بزرگان گرفت گریه عشاق تو
هوش مصنوعی: زمانی که بوی تو به مشام میرسد، درد و اندوه عاشقان تو را در بر میگیرد، گویی که بزرگان نیز در برابر عظمت و زیبایی تو خضعتی را احساس میکنند.
گریه کنم تا مگر ز ابرو اشارت کنی
لیک ز باران من غم نخورد طاق تو
هوش مصنوعی: گریه میکنم شاید تو با ابرو اشارهای کنی، اما باران غم من، طاق تو را نشکند.
پیش تو مردن مرا چون نگذارد رقیب
بهر چه باری زید خسرو مشتاق تو
هوش مصنوعی: اگر رقیبی مانع از این شود که در حضورت بمیرم، پس چه نیازی به زنده ماندن برای چه کار دیگری دارم، ای خسرو که منتظر توام؟