شمارهٔ ۱۶۷
تماشا گاه جانها شد خیالت
تمناگاه دلها زلف و خالت
به غلطم بی خبر چون قرعه فال
چو بینم طلعت فرخنده فالت
مدارا این چشم من چون دلو پر آب
که باشد آفتاب من و بالت
اشارت کردی از ابرو به خونم
مرا باری مبارک شد جمالت
نه جان از لب درون آمد نه بیرون
بلا شد عشق پا بوس خیالت
چو خوش می می خوری از خون نابم
اگر ننگی نیاید زین سفالت
چو حالم شد پریشان بی تو آخر
بگو آخر که خسرو چیست حالت
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تماشا گاه جانها شد خیالت
تمناگاه دلها زلف و خالت
هوش مصنوعی: محل نگاه کردن و تماشای جانها، خیال توست و دلها در آرزوی زلف و زیبایی تو هستند.
به غلطم بی خبر چون قرعه فال
چو بینم طلعت فرخنده فالت
هوش مصنوعی: بدون اینکه از میزان اشتباهم آگاه باشم، وقتی قرعه را میزنم و چهرهای خوشبخت را میبینم، احساس میکنم که نشانهای خوب برای آیندهام به دست آمده است.
مدارا این چشم من چون دلو پر آب
که باشد آفتاب من و بالت
هوش مصنوعی: این چشم من مانند دلو پر از آب است که در برابر تابش آفتاب قرار دارد و روشنایی آن را به دوش میکشد.
اشارت کردی از ابرو به خونم
مرا باری مبارک شد جمالت
هوش مصنوعی: با یک اشارهی ابرویت، دل مرا به درد آوردی، اما همین اشاره باعث شد که زیباییات را دیدم و بر من مبارک شد.
نه جان از لب درون آمد نه بیرون
بلا شد عشق پا بوس خیالت
هوش مصنوعی: عشق تو آنقدر عمیق و پرقدرت است که نه میتوانم از درون خود بیرون بیام و نه میتوانم از این درد رها شوم. در واقع، آنگونه که عاشقانه تو را میپرستم، هیچ چیز دیگری برای من مهم نیست.
چو خوش می می خوری از خون نابم
اگر ننگی نیاید زین سفالت
هوش مصنوعی: وقتی که به خوشی از تلخی و رنج من لذت میبری، اگر از این رفتار زشت و ناپسندت شرمنده نمیشوی، بدان که در این کار هیچ خجالتی نیست.
چو حالم شد پریشان بی تو آخر
بگو آخر که خسرو چیست حالت
هوش مصنوعی: وقتی که حال من بی تو بد و آشفته میشود، لطفاً بگو که حال خسرو چگونه است.