گنجور

شمارهٔ ۱۶۶

جفا کز وی برین جان زبون رفت
نگویم، گر چه از گفتن فزون رفت
هم اول روز کامد پیش چشمم
ز راه دیده در جانم درون رفت
نه من مرده نه زنده، زان که هر بار
که او آمد به دل جانم درون رفت
خطش آغاز شد، بیچاره جانم
نرفت از پیش این خواهد کنون رفت
دلم می گفت از او شب سرگذشتی
همه شب تا به روز از دیده خون رفت
همین دانم خبرگاه سحرگاه
ز بیهوشی نمی دانم که چون رفت
نشد از جادویی هم زان خسرو
همه عمرش به تعویذ و فسون رفت

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جفا کز وی برین جان زبون رفت
نگویم، گر چه از گفتن فزون رفت
هوش مصنوعی: رنج و ظلمی که از او به این جان ضعیف وارد شده را نمی‌گویم، هرچند گفتن آن بیشتر از خود رنج است.
هم اول روز کامد پیش چشمم
ز راه دیده در جانم درون رفت
هوش مصنوعی: در ابتدای روز، نزدیک من آمد و با نگاهش به درون جانم نفوذ کرد.
نه من مرده نه زنده، زان که هر بار
که او آمد به دل جانم درون رفت
هوش مصنوعی: نه من مُرده‌ام و نه زنده، چرا که هر بار او که به دل من می‌آید، جانم را در خود می‌گیرد.
خطش آغاز شد، بیچاره جانم
نرفت از پیش این خواهد کنون رفت
هوش مصنوعی: نوشته‌اش شروع شد و بیچاره، جانم نتوانست از پیش او برود. حالا این نوشته باعث خواهد شد که برود.
دلم می گفت از او شب سرگذشتی
همه شب تا به روز از دیده خون رفت
هوش مصنوعی: دل من می‌گفت که باید شب را با او بگذرانم، اما تمام شب تا صبح اشک می‌ریختم.
همین دانم خبرگاه سحرگاه
ز بیهوشی نمی دانم که چون رفت
هوش مصنوعی: فقط می‌دانم که در سحرگاه خبرهایی وجود دارد، اما نمی‌دانم که چگونه به حالت بی‌هوشی رفته‌ام.
نشد از جادویی هم زان خسرو
همه عمرش به تعویذ و فسون رفت
هوش مصنوعی: بزرگترین قدرت جادوگری هم نتوانست به آن خسرو کمک کند و او تمام عمرش را به جادو و افسون گذراند.