شمارهٔ ۱۶۶۸
مردم چشم مرا برد آب و گر آیی درو
مردمی باشد که بنشینی چو بینایی درو
ماه را با چون تویی باری که نسبت می کند
نیست چون عیاری و شوخی و رعنایی درو
در رخت گم گشت عقل و گفت، یارب، چون کنم
وصف زیبایی که حیران است زیبایی درو
عشق استاد است و شاگردش بلای کوی دوست
مکتبش بدبختی وتعلیم رسوایی درو
تشنه تو میرد آب زندگی گر بیندت
زنده ای سیراب گردد گر فرود آیی درو
گرد کویت را نبیزم من به دامان دو چشم
زانکه گم گردد دل بد روز هر جایی درو
خلق گوید، خسروا، از عشق کی دیوانه شد
چون کند بیچاره، چون نبود شکیبایی درو
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مردم چشم مرا برد آب و گر آیی درو
مردمی باشد که بنشینی چو بینایی درو
هوش مصنوعی: مردم توجه و نگاه من را جلب کردهاند و اگر تو هم بیایی، در اینجا افرادی خواهند بود که مانند تو با درک و فهم، نشستهاند.
ماه را با چون تویی باری که نسبت می کند
نیست چون عیاری و شوخی و رعنایی درو
هوش مصنوعی: ماه را نمیتوان با وجود تو مقایسه کرد، چرا که ویژگیهایی چون زیبایی، شوخی و جذابیت تو به هیچ وجه با آن قابل مقایسه نیست.
در رخت گم گشت عقل و گفت، یارب، چون کنم
وصف زیبایی که حیران است زیبایی درو
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر میگوید که عقل و درک او در زیبایی فردی گم شده و به خداوند میگوید که چگونه میتواند توصیف کند زیباییای را که خود زیبایی در آن محو و حیران است.
عشق استاد است و شاگردش بلای کوی دوست
مکتبش بدبختی وتعلیم رسوایی درو
هوش مصنوعی: عشق همانند یک استاد است و شاگرد آن بلای دل عاشق است. مکتب عشق، بدبختی و درس آن رسوایی است.
تشنه تو میرد آب زندگی گر بیندت
زنده ای سیراب گردد گر فرود آیی درو
هوش مصنوعی: اگر کسی که تشنه است، آب زندگی را ببیند و تو را زنده و سیراب ببیند، جانش را از تشنگی نجات میدهی. اگر تو در این آب فرود بیایی، او به آرامش میرسد.
گرد کویت را نبیزم من به دامان دو چشم
زانکه گم گردد دل بد روز هر جایی درو
هوش مصنوعی: من گرد پای تو را بوسه میزنم و دو چشمم را بر دامان تو میگذارم، زیرا اگر دل من در هر جایی گم شود، بدی آن روز را خواهد دید.
خلق گوید، خسروا، از عشق کی دیوانه شد
چون کند بیچاره، چون نبود شکیبایی درو
هوش مصنوعی: مردم میگویند: «عاشق دیوانه میشود»، اما بیچاره نمیتواند این عشق را تحمل کند و شکیبایی ندارد.