شمارهٔ ۱۶۶۷
مست می گردی ز خانه، بیش نافرمان مشو
چشم بد نیکو نباشد، جایها مهمان مشو
گر ترا جولان نباشد، گر تو چون من صد کشی
یا مرا اول بکش یا بیش در جولان مشو
طوق شاهان است فتراک تو بر ما سهل گیر
شرم دار و بر گدایان صاحب فرمان مشو
غمزه می آری و می گویی مرو از خود عجب
تیغ می رانی و می گویی مرا، قربان مشو
دل ز من بستانی و گویی نمی دانم که برد
این چنین یکبارگی هم جان من نادان مشو
از غمت شبها نخفتم و آن زمان کت یافتم
گر مرا خواب دگر گیرد تو دیگرسان مشو
دوستان گشتند دشمن، ای دل، آخر گهی
زان من بودی تو باری جانب ایشان مشو
دل که ویرانی ست اندر طالعش از نیکوان
گفت مردم کی شود گر گویدش ویران مشو
خسروا، دیدی که حیران مانده ای در کار خویش
من ترا صد ره نگفتم کاین چنین حیران مشو
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مست می گردی ز خانه، بیش نافرمان مشو
چشم بد نیکو نباشد، جایها مهمان مشو
هوش مصنوعی: در حالتی شاداب و سرخوشی از خانه بیرون میروی، اما نباید خیلی نافرمان و سرکش شوی. چون نگاه بدی به تو نخواهد بود، در مکانهای مهمان و در جمعها تأمل کن و مراقب خودت باش.
گر ترا جولان نباشد، گر تو چون من صد کشی
یا مرا اول بکش یا بیش در جولان مشو
هوش مصنوعی: اگر تو هم در میدان نبرد نباشی، و اگر مانند من صد بار کشته شوی، یا اول مرا بکش، یا دیگر در میدان حاضر نشو.
طوق شاهان است فتراک تو بر ما سهل گیر
شرم دار و بر گدایان صاحب فرمان مشو
هوش مصنوعی: تاج و تخت پادشاهان نشانهای از مقام و قدرت توست، بنابراین با ما راحت باش و مهربانی کن. از خودخواهی و بزرگمنشی پرهیز کن و بر روی کسانی که در سطح پایینتری هستند، خود را به زور نيار.
غمزه می آری و می گویی مرو از خود عجب
تیغ می رانی و می گویی مرا، قربان مشو
هوش مصنوعی: تو با ناز و خوشامد نگاه میکنی و میگویی که از نزدت نروم. با وجود اینکه مانند تیغی تند و خطرناک هستی، اما باز هم از من میخواهی که قربان تو شوم.
دل ز من بستانی و گویی نمی دانم که برد
این چنین یکبارگی هم جان من نادان مشو
هوش مصنوعی: اگر دل مرا بگیری، انگار که نمیدانم چه طور اینگونه یکباره جانم را هم از من میگیری. نادان مشو.
از غمت شبها نخفتم و آن زمان کت یافتم
گر مرا خواب دگر گیرد تو دیگرسان مشو
هوش مصنوعی: از شدت غم تو، شبها نتوانستم بخوابم و در آن زمان به این نتیجه رسیدم که اگر باز هم خوابم ببرد، تو دیگر مانند گذشته نخواهی بود.
دوستان گشتند دشمن، ای دل، آخر گهی
زان من بودی تو باری جانب ایشان مشو
هوش مصنوعی: دوستان تبدیل به دشمن شدهاند، ای دل، این هم دیگر روزی بود که تو از آنها بودی پس به سمت آنها نرو.
دل که ویرانی ست اندر طالعش از نیکوان
گفت مردم کی شود گر گویدش ویران مشو
هوش مصنوعی: دلِ کسی که در تقدیرش ویرانی باشد، از سخنان نیکوکاران بهرهای نمیبرد. آیا این دل تاب و تحمل دارد که اگر به او بگویند ویران مباش، به مشقت بیفتد و به خود بیاندیشد؟
خسروا، دیدی که حیران مانده ای در کار خویش
من ترا صد ره نگفتم کاین چنین حیران مشو
هوش مصنوعی: ای خسرو، دیدی که در کار خودت حیران و سردرگم هستی؟ من بارها به تو گفتهام که اینگونه نگران نباشی.