گنجور

شمارهٔ ۱۶۶۶

روی یار از سبزه تر بوستانی یافت نو
چشم من بهر تماشا گلستانی یافت نو
تا لب او در ته هر موی خط جان نمود
بنده زان لب در ته هر موی جانی یافت نو
بود ناپیدا دهانش تیز دیدم بوسه جاش
در لب از دندانی نشانی شد دهانی یافت نو
ماه من زلف سیه بر خط سبزت سر نهاد
طوطی شکر خورت هندوستانی یافت نو
دی کمر بستی و در وی بسته شد مویی ز جعد
نی میان بودی تهی گاهت میانی یافت نو
قامت تو کز ضعیفی بسته در مویت نماند
بر سر هر تار مویی خانمانی یافت نو
بس که نونو داستانت فتنه شد بر هر زبان
هر زبان از قصه من داستانی یافت نو
بس که سودم روی زرد خویش بر خاک درت
باد هردم ز آستانت زعفرانی یافت نو

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روی یار از سبزه تر بوستانی یافت نو
چشم من بهر تماشا گلستانی یافت نو
هوش مصنوعی: به تازگی، چهره محبوبم را در باغی سرسبز دیدم و چشمم برای تماشای زیبایی‌های گلستانی تازه گشوده شد.
تا لب او در ته هر موی خط جان نمود
بنده زان لب در ته هر موی جانی یافت نو
هوش مصنوعی: وقتی لب او در زیر هر مویش نشانه‌ای از زندگی و عشق نمایان می‌شود، من از آن لب و زیبایی‌اش در زیر هر مو حیات تازه‌ای به دست می‌آورم.
بود ناپیدا دهانش تیز دیدم بوسه جاش
در لب از دندانی نشانی شد دهانی یافت نو
هوش مصنوعی: دهان او که در ظاهر نمایان نبود، بسیار تیز و پرحسرت بود. بوسه‌اش در لبانش نشانی از دندان‌ها داشت و همچنین دهانی جدید پیدا کرد.
ماه من زلف سیه بر خط سبزت سر نهاد
طوطی شکر خورت هندوستانی یافت نو
هوش مصنوعی: ماه من با زلف سیاهش بر روی سبز تو قرار گرفت و طوطی که شکر می‌خورد، در هند جدیدی پیدا کرد.
دی کمر بستی و در وی بسته شد مویی ز جعد
نی میان بودی تهی گاهت میانی یافت نو
هوش مصنوعی: دیروز تو کمربند خود را بستی و در آن، مویی از جعد نی بسته شد. البته در میان آن جا، تو خالی بودی، ولی حالا در آنجا چیزی نو پیدا کردی.
قامت تو کز ضعیفی بسته در مویت نماند
بر سر هر تار مویی خانمانی یافت نو
هوش مصنوعی: قامت زیبای تو که به خاطر ضعف و ناتوانی، در برابر موهایت جمع شده، دیگر بر روی هر تار مویت، زندگی جدیدی شکل نخواهد گرفت.
بس که نونو داستانت فتنه شد بر هر زبان
هر زبان از قصه من داستانی یافت نو
هوش مصنوعی: داستان من به قدری جذاب و پرماجرا شده است که هر کسی در لحظه‌های مختلف از آن صحبت می‌کند و هر کس برای خود تفسیر و قصه‌ای جدید از آن می‌سازد.
بس که سودم روی زرد خویش بر خاک درت
باد هردم ز آستانت زعفرانی یافت نو
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عمیق عشق و ارادت به محبوب است. شاعر می‌گوید که به دلیل عشق و علاقه‌اش، چهره‌اش زرد شده و در هر دم از نزدیکی درگاه محبوب، بوی خوش زعفران را می‌شنود. به عبارت دیگر، او به خاطر عشقش به محبوب، به شدت تحت تاثیر قرار گرفته و حتی در حالت ضعف نیز زیبایی و عطری دل‌انگیز را از او دریافت می‌کند.