گنجور

شمارهٔ ۱۶۶۵

نیست گشاده چشم من جز به خیال روی تو
بسته کس نشد دلم جز به شکنج موی تو
هر سحری چو بیدلان آیم و بر تو بنگرم
از پی آنکه شد مرا فال خجسته روی تو
پیش من آ که ساعتی با تو مگر دمی زنم
زانکه به لب رسیده شد جانم از آرزوی تو
دیده من ز نیکوان روی تو اختیار کرد
از پی چشم زخم تو کم نگرم به سوی تو
مرد چو خسرو از غمت بوی وفا بدو رسان
تا به وسیله صبا زنده شود به بوی تو

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نیست گشاده چشم من جز به خیال روی تو
بسته کس نشد دلم جز به شکنج موی تو
هوش مصنوعی: چشم من جز به یاد صورت تو باز نمی‌شود و قلبم هم به هیچ‌کس جز به زیبایی موهای تو وابسته نیست.
هر سحری چو بیدلان آیم و بر تو بنگرم
از پی آنکه شد مرا فال خجسته روی تو
هوش مصنوعی: هر صبح که بیداران به یاد تو به سراغت می‌آیم، امیدوارم که نیکبختی‌ام به خاطر زیبایی‌ات باشد.
پیش من آ که ساعتی با تو مگر دمی زنم
زانکه به لب رسیده شد جانم از آرزوی تو
هوش مصنوعی: به نزد من بیا، تا لحظه‌ای با تو بگذرانم، زیرا جانم از انتظار تو به شدت به تنگ آمده است.
دیده من ز نیکوان روی تو اختیار کرد
از پی چشم زخم تو کم نگرم به سوی تو
هوش مصنوعی: چشم من به خاطر زیبایی‌ات انتخاب کرده است و از ترس چشم زخم دیگران، به سمت تو کمتر نگاه می‌کنم.
مرد چو خسرو از غمت بوی وفا بدو رسان
تا به وسیله صبا زنده شود به بوی تو
هوش مصنوعی: مردی مانند خسرو، از غم تو بویی از وفا بفرستد تا با کمک نسیم صبح، به یاد تو زنده شود.