شمارهٔ ۱۶۵۹
ترکی ست بدخو آنکه من دارم سر و سودای او
چشمی ست کافر آنکه شد جان و دلم یغمای او
شکلی به دل پنهان شده، بالا بلای جان شده
ای صد چو من قربان شده بر قد و بر بالای او
دل زان سر زلف دو تا زیر کلاهش کرده جا
گر جان من پرسی کجا، اینک ته یک پای او
زو ناوک و از من تنی، زو تیغ وز من گردنی
این است رای چون منی تا خود چه باشد رای او
گر خواست بریدن سرم، زان رفت بر تن خنجرم
تا وقت مردن بنگرم باری رخ زیبای او
امروز در جانم سخن، فردای وصلم در دهن
او در غم امروز من، من در غم فردای او
تن شد به رنج آموخته، دل شد به درد افروخته
جان با بدن هم سوخته از آتش سودای او
هر شب روم با چشم تر آنجا که بود آن سیم بر
گر چه از او نبود اثر، باری ببینم جای او
در چشم من آن خاک پا گه سرمه شد، گه توتیا
درمان چشم آمد مرا، خسرو، به خاک پای او
شمارهٔ ۱۶۵۸: آن شکل جولانش نگر، وان خلق در دنبال اوشمارهٔ ۱۶۶۰: خیزد چو از خواب آن پسر تا کس نشوید روی او
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ترکی ست بدخو آنکه من دارم سر و سودای او
چشمی ست کافر آنکه شد جان و دلم یغمای او
هوش مصنوعی: محبوب من دارای روحی ستمگر و دلخراش است، و کسی که عاشق اوست، چشمی سرکش و کافر دارد و جان و دلش به قدرت او تسخیر شده است.
شکلی به دل پنهان شده، بالا بلای جان شده
ای صد چو من قربان شده بر قد و بر بالای او
هوش مصنوعی: در دل نازکنارنجی یک تصویر زیبا پنهان شده و به راحتی جانم را میرباید. من صدها بار به خاطر قد بلند و زیباییاش قربانی شدهام.
دل زان سر زلف دو تا زیر کلاهش کرده جا
گر جان من پرسی کجا، اینک ته یک پای او
هوش مصنوعی: دل، که در زیر آن کلاهی پنهان شده، جا دارد. اگر از جان من بپرسی که کجاست، به تو میگویم که در انتهای یکی از پایهای او قرار دارد.
زو ناوک و از من تنی، زو تیغ وز من گردنی
این است رای چون منی تا خود چه باشد رای او
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم این است که من و تو از یکدیگر تاثیر میپذیریم؛ تو مانند یک تیغ و من مثل گردنی هستم که تحت تاثیر آن قرار دارم. این به ما میگوید که هر یک از ما بر دیگری اثرگذار است. پس در نهایت، به این موضوع اشاره دارد که درک و نظر هر یک از ما درباره دیگری میتواند به نوعی بر روی تصمیمگیریها و راهکارهای ما تاثیر بگذارد.
گر خواست بریدن سرم، زان رفت بر تن خنجرم
تا وقت مردن بنگرم باری رخ زیبای او
هوش مصنوعی: اگر تصمیم به کشتن من داشته باشد، خنجرش بر بدنم خواهد بود، تا زمانی که بمیرم بتوانم یک بار هم که شده، چهره زیبا و دلربای او را ببینم.
امروز در جانم سخن، فردای وصلم در دهن
او در غم امروز من، من در غم فردای او
هوش مصنوعی: امروز در دل من از عشق سخن میگوید، و روزی که به وصال او برسم، آن عشق در کلام او جاری خواهد بود. من اکنون در اندوه وضعیت امروز خود هستم، در حالی که او هم در غم من در فردا به سر میبرد.
تن شد به رنج آموخته، دل شد به درد افروخته
جان با بدن هم سوخته از آتش سودای او
هوش مصنوعی: بدن به خاطر رنجهایی که دیده زنده مانده است و دل به خاطر دردهایش میسوزد، روح نیز در آتش عشق او سوخته و چنان به جان و بدن پیوند خوردهاند که انگار هر دو در یک آتش میسوزند.
هر شب روم با چشم تر آنجا که بود آن سیم بر
گر چه از او نبود اثر، باری ببینم جای او
هوش مصنوعی: هر شب با چشمان اشکآلود به جایی میروم که او بود. حتی اگر اثری از او باقی نمانده باشد، اما باز هم میخواهم آن مکان را ببینم.
در چشم من آن خاک پا گه سرمه شد، گه توتیا
درمان چشم آمد مرا، خسرو، به خاک پای او
هوش مصنوعی: در چشمان من، آن خاکی که زیر پا بود، گاهی به سرمه تبدیل شد و گاهی به دارویی برای چشم من آمد. ای خسرو، من به پای او افتادم.