شمارهٔ ۱۶۵۸
آن شکل جولانش نگر، وان خلق در دنبال او
وان خواب نازآلود بین، وین غمزه قتال او
یک تار مویش را صبا هر دو جهان گوید بها
هرگز بدین ندهم رضا گر من بوم دلال او
خنگش چو از جا در جهد هرگز نه پیشش سر نهد
سبزه به خط خود دهد فتوای خون و مال او
گر در شکار آن کینه کش گاهی به میدان مست و خوش
مسکین دل دیوانه وش سرگشته در دنبال او
گر می پرد این چشم تر کان رویش آید در نظر
بگذر، دلا، کاندر اثر خون می چکد از خال او
آه دل زارم کنون سوزان نمی آید برون
کش داغها اندر درون گنجد، نگنجد حال او
در بند آن زلف دو تا دیوانه ام دایم، دلا
زنهار زنهار، ای صبا، گه گه بپرسی حال او
خسرو شناسد سوز من، و آن ناله دلسوز من
زان کاگهست از روز من، شبهای همچون سال او
شمارهٔ ۱۶۵۷: زینسان که ناوک می زند چشم شکارانداز اوشمارهٔ ۱۶۵۹: ترکی ست بدخو آنکه من دارم سر و سودای او
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن شکل جولانش نگر، وان خلق در دنبال او
وان خواب نازآلود بین، وین غمزه قتال او
هوش مصنوعی: به آن نماد زیبا و جالبی که آنجا حضور دارد نگاه کن، آن شخصیتی که همه به دنبال او هستند. آن خواب دلنشین و پر از آرامش را ببین و آن نگاهی که در دلش جنگ و حسادت پنهان است.
یک تار مویش را صبا هر دو جهان گوید بها
هرگز بدین ندهم رضا گر من بوم دلال او
هوش مصنوعی: یک تار موی او را نسیم به هر دو جهان میفروشد، اما من هرگز راضی نخواهم بود که در مقابل آن، زندگیام را فدای او کنم.
خنگش چو از جا در جهد هرگز نه پیشش سر نهد
سبزه به خط خود دهد فتوای خون و مال او
هوش مصنوعی: هرگاه که خنگ از جا بلند شود و تلاش کند، هرگز هیچ چیزی به جز سبزه و گیاه پیش او نخواهد آمد؛ او تنها به موجب حماقت خود به خون و مال دیگران فتوا میدهد.
گر در شکار آن کینه کش گاهی به میدان مست و خوش
مسکین دل دیوانه وش سرگشته در دنبال او
هوش مصنوعی: اگر گاهی در تعقیب شکار آن دشمن، در میدان به حالتی سرمست و خوشحال باشی، دل بیچاره و دیوانهوار در پی او گام بر میدارد.
گر می پرد این چشم تر کان رویش آید در نظر
بگذر، دلا، کاندر اثر خون می چکد از خال او
هوش مصنوعی: اگر این چشم اشک بار باشد و چهرهاش در نظر بیاید، ای دل، فراموش کن، زیرا که از اثر خونی که از آن نقش رویش میچکد، در دل میریزد.
آه دل زارم کنون سوزان نمی آید برون
کش داغها اندر درون گنجد، نگنجد حال او
هوش مصنوعی: دل غمگین و آشفتهام به شدت میسوزد و نمیتواند این درد و رنج را بیرون بریزد. درونم پر از داغ و ناراحتی است که جای آنها در قلبم تنگ شده و نمیتوانم حال و روزم را بیان کنم.
در بند آن زلف دو تا دیوانه ام دایم، دلا
زنهار زنهار، ای صبا، گه گه بپرسی حال او
هوش مصنوعی: من همیشه در فکر و گرفتار آن زلفهای دوگانهام هستم. دل عزیز، مراقب باش! ای نسیم، گاهی حال او را بپرس.
خسرو شناسد سوز من، و آن ناله دلسوز من
زان کاگهست از روز من، شبهای همچون سال او
هوش مصنوعی: خسرو (شاه) درد من را میشناسد و صدای نالهام که از دل رنجورم برمیخیزد، از آنجا نشأت میگیرد که شبها برای من به اندازه سالها طولانی است.