گنجور

شمارهٔ ۱۶۵۱

آن کیست که می آید صد لشکر دل با او
درویش جمالش ما، سلطان دل ما او
بی صبح و شبی خواهم کو را غم خود گیرم
من گویم و او خندد، تنها من و تنها او
مستم ز خیال او من با وی و وی با من
یارب، چه خیال است این، اینجا من و آنجا او
هجرم که ز چرخ آمد، از آه خودش زین پس
تا سوخته نگذارم، یا من به جهان یا او
مهتاب چه خوش بودی، گر بودی و من تنها
لب بر لب و رو بر رو، او با من و من با او
گویند مرا آخر دیوانگیت خو شد
دیوانه چرا نبوم، ماه من شیدا او
من خسرو او زیبا بنگر که چه ننگ است این
دیباچه دلها من، آیینه جانها او

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن کیست که می آید صد لشکر دل با او
درویش جمالش ما، سلطان دل ما او
هوش مصنوعی: این کسی که می‌آید، با خود گروهی از دل‌های عاشق را به همراه دارد. او با زیبایی‌اش، ما درویشان را به تسخیر خود درآورده و سلطان دل‌های ماست.
بی صبح و شبی خواهم کو را غم خود گیرم
من گویم و او خندد، تنها من و تنها او
هوش مصنوعی: من در روز و شب به فکر او هستم و غم خود را با او در میان می‌گذارم. من صحبت می‌کنم و او فقط می‌خندد، در اینجا فقط من و او هستیم، تنها.
مستم ز خیال او من با وی و وی با من
یارب، چه خیال است این، اینجا من و آنجا او
هوش مصنوعی: مست احساس عشق او هستم و در کنار اویم، در حالی که او هم با من است. ای کاش می‌دانستم این چه احساسی است، زیرا من در اینجا و او در جای دیگری است.
هجرم که ز چرخ آمد، از آه خودش زین پس
تا سوخته نگذارم، یا من به جهان یا او
هوش مصنوعی: دور بودن من از او باعث شده است که از درد و ناله‌ام دیگر کسی را نگذارم که به حالت سوخته دچار نشود. یا من باید در این دنیا باشم یا او.
مهتاب چه خوش بودی، گر بودی و من تنها
لب بر لب و رو بر رو، او با من و من با او
هوش مصنوعی: چقدر زیبا و دلنشین بود اگر ماه روشن شب‌ها اینجا بود و من تنها در کنار او، با همدیگر به هم نگاه می‌کردیم.
گویند مرا آخر دیوانگیت خو شد
دیوانه چرا نبوم، ماه من شیدا او
هوش مصنوعی: می‌گویند که به خاطر دیوانگی‌ام عادت کرده‌اند، اما من هرگز دیوانه نبودم، بلکه آن ماه من است که در عشق شیدا و سرکش است.
من خسرو او زیبا بنگر که چه ننگ است این
دیباچه دلها من، آیینه جانها او
هوش مصنوعی: من خسرو او را زیبا ببین؛ ببین چه خفتی است این آغاز عاشقانه من، که او همچون آیینه‌ای برای جان‌هاست.

حاشیه ها

1390/10/28 03:12
فائزه

درست این ابیات چنین است:

مهتاب چه خوش بودی گر بودی و من تنها
لب برلب و رو به رو او با من و من با او
گویند مرا آخر دیوانگیت خو شد
دیوانه چرا نبودم ماه من و شیدا او
من خسرو و او شیرین بنگر که چه شکلست این
دیباچه‌ی دلها من آیینه‌ی جانها او

1399/09/07 10:12
احسان

با درود
به نظر می رسد چند اشتباهی در این غزل رفته، فکر می کنم درستش این گونه باشد:
مهتاب چه خوش بودی او("گر" اشتباه است!) بودی و من تنها
لب برلب و رو به ررو و او با من و من با او

گویند مرا آخ‌ر دیوانگیت جوشد (از جوشیدن)
دیوانه چرا نبوم(نبوم- به معنی نباشم) ماه من و شیدا او