گنجور

شمارهٔ ۱۶۵۰

ای جان من آویزان از بند قبای تو
بیچاره دلم خون شد در عهد وفای تو
افتاده نخواهم بود، الا به درت زین پس
گر خاک شوم باری زیر کف پای تو
گفتی که بدین زاری از بهر که می میری
والله که برای تو، بالله که برای تو
یارب، نفسی باشد کز عشق امان یابم
و آسوده بخسپم شب ایمن ز بلای تو
جان تیغ ترا دادم از شرم رخت مردم
زیرا به از این باید تعظیم جفای تو
یار دگرم گویی، وز آه نمی ترسی
یعنی که کسی دیگر، آنگاه بجای تو؟
هر چند که شد خسرو سلطان سخنگویان
از بهر یکی بوسه هم هست گدای تو

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای جان من آویزان از بند قبای تو
بیچاره دلم خون شد در عهد وفای تو
هوش مصنوعی: ای جان من، دل بیچاره‌ام به خاطر وفای تو به شدت آسیب دیده و در عذاب است، گویی که به بند قبای تو آویزان شده‌ام.
افتاده نخواهم بود، الا به درت زین پس
گر خاک شوم باری زیر کف پای تو
هوش مصنوعی: هرگز نخواهم افتاد، جز اینکه در درگاه تو باشم. حتی اگر به خاک تبدیل شوم، باز هم زیر پای تو خواهم بود.
گفتی که بدین زاری از بهر که می میری
والله که برای تو، بالله که برای تو
هوش مصنوعی: گفتی که به این حال و روز برای چه می‌میری. قسم به خدا که همه این رنج‌ها به خاطر توست.
یارب، نفسی باشد کز عشق امان یابم
و آسوده بخسپم شب ایمن ز بلای تو
هوش مصنوعی: ای کاش وجودی داشته باشد که از عشق تو نجاتم دهد و بتوانم شب را با آرامش و بدون ترس از مصیبت‌های تو سپری کنم.
جان تیغ ترا دادم از شرم رخت مردم
زیرا به از این باید تعظیم جفای تو
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی چهره‌ات جانم را به تیغ تو می‌سپارم، چرا که از این بیشتر، باید به بی‌رحمی تو احترام گذاشت.
یار دگرم گویی، وز آه نمی ترسی
یعنی که کسی دیگر، آنگاه بجای تو؟
هوش مصنوعی: دلم برای تو تنگ است، ولی تو به نظر می‌رسد که دیگر به من فکر نمی‌کنی. آیا به نظر تو کسی دیگری می‌تواند جایت را پر کند؟
هر چند که شد خسرو سلطان سخنگویان
از بهر یکی بوسه هم هست گدای تو
هوش مصنوعی: هرچند که خسرو، پادشاه سخنرانان است، اما برای یک بوسه از تو هم گدا و بی‌نوا به حساب می‌آید.