گنجور

شمارهٔ ۱۶۴۷

دو رخ بنمای و بازار کواکب بشکن از هر دو
که گردد تافته خورشید و ماهت روشن از هر دو
ببندند ار کمر نیشکر و نی پیش بالایت
تو بنما قامت خویش و کمرها بشکن از هر دو
ز جان و دل چو یادت می کنم، دارم عجب از وی
که جان و دل ز یک دیگر به رشکند و من از هر دو
کشیدند آن دو لب فتوای خط همچون مسلمانان
بلا بنگر که تعلیم تو چون گشت این فن از هر دو
ببین، ای یوسف جان، گریه ز آن دو چشم یعقوبی
که غرق خون و خوناب است یک پیراهن از هر دو
دو همدم می دهد پندم، ولی چون من گرفتارم
به حق دوستی نزدیک من به دشمن از هر دو
عمارتهای عمر و عقل چون شد بی خلل از وی
بیا زود، ای اجل، بنیاد هستی بر کن از هر دو
مرا منمای دو عالم جزای طاعت، ای زاهد
که من کردم گریبان چاک و چیدم دامن از هر دو
اگر از عشق لافد مرد و نامرد و بنازد پر
سر مردان که خسرو مردتر باشد از آن هر دو

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دو رخ بنمای و بازار کواکب بشکن از هر دو
که گردد تافته خورشید و ماهت روشن از هر دو
هوش مصنوعی: تو دو چهره را به نمایش بگذار و با جلال خود، زرق و برق ستاره‌ها را بشکن. چرا که درخشش و نور خورشید و ماه تو از هر دو چهره‌ات نمایان می‌شود.
ببندند ار کمر نیشکر و نی پیش بالایت
تو بنما قامت خویش و کمرها بشکن از هر دو
هوش مصنوعی: اگر از نیشکر و نی، کمربند ببندند، تو باید قامت خود را با افتخار نشان بدهی و کمرها را از هر دو بشکنی.
ز جان و دل چو یادت می کنم، دارم عجب از وی
که جان و دل ز یک دیگر به رشکند و من از هر دو
هوش مصنوعی: وقتی که تو را از عمق وجودم به یاد می‌آورم، شگفت‌زده می‌شوم که چطور جان و دل از همدیگر جدا هستند، در حالی که من هم از هر دو احساس می‌کنم.
کشیدند آن دو لب فتوای خط همچون مسلمانان
بلا بنگر که تعلیم تو چون گشت این فن از هر دو
هوش مصنوعی: دو نفر خط را به زیبایی نوشتند و مانند مسلمانان به یکدیگر نگاه کردند. ببین که آموزش تو چگونه بود که این مهارت را از هر دو آموختی.
ببین، ای یوسف جان، گریه ز آن دو چشم یعقوبی
که غرق خون و خوناب است یک پیراهن از هر دو
هوش مصنوعی: ببین، ای یوسف عزیز، چگونه چشمان یعقوب از غم و اندوه پر از اشک و خون است و او یک پیراهن از تو دارد که نشانگر غم و دلتنگی‌اش است.
دو همدم می دهد پندم، ولی چون من گرفتارم
به حق دوستی نزدیک من به دشمن از هر دو
هوش مصنوعی: دو فرد به من نصیحت می‌کنند، اما چون من درگیر مشکلات خودم هستم، به حق دوستی، نزدیکی من به آن‌ها به اندازه نزدیکی به دشمن است.
عمارتهای عمر و عقل چون شد بی خلل از وی
بیا زود، ای اجل، بنیاد هستی بر کن از هر دو
هوش مصنوعی: عمر و عقل انسان وقتی بدون مشکل و نقص می‌شوند، ای مرگ، زود بیا و پایه‌های وجود را از هر دو ببر.
مرا منمای دو عالم جزای طاعت، ای زاهد
که من کردم گریبان چاک و چیدم دامن از هر دو
هوش مصنوعی: ای زاهد، مرا فقط به خاطر طاعتم در دو جهان جزا نده. من برای رسیدن به حقیقت، لباس خود را پاره کردم و از هر دو دنیا فاصله گرفتم.
اگر از عشق لافد مرد و نامرد و بنازد پر
سر مردان که خسرو مردتر باشد از آن هر دو
هوش مصنوعی: اگر کسی از عشق ادعا کند که شجاع است و خود را برتر از مردان دیگر بداند، باید بداند که خسرو، به عنوان یک نماد واقعی مردانگی، از هر دو آن‌ها شجاع‌تر و برتر است.