شمارهٔ ۱۶۴۶
مه شبگرد من امشب چو مه می گشت و من با او
لبی و صد فسون در وی، خطی و صد فتن با او
قبا را بر زده دامن به خونریزی و از مژگان
چو قصابی کشیده تیغ و زلف چون رسن با او
ز بیم خلق ازو در می کشیدم پای خود، لیکن
مرا برداشته می برد آب چشم من با او
فلک هرگز گذارد ماه را در گرد شب گشتن
اگر زان طره شبرنگ باشد یک شکن با او؟
مرا گویی که هر کس بیند از سودای آن روزی
که آن دیوانه می آید، جهانی مرد و زن با او
گریبانم به صد چاک است ازین حسرت که تا روزی
برهنه در برش گیرم که نبود پیرهن با او
نگارا، همچو جان در تن درآ اندر بر خسرو
برون کن جان رسمی را که راضی نیست تن با او
شمارهٔ ۱۶۴۵: دلم آشفته شد، جانا، به بالای بلای توشمارهٔ ۱۶۴۷: دو رخ بنمای و بازار کواکب بشکن از هر دو
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مه شبگرد من امشب چو مه می گشت و من با او
لبی و صد فسون در وی، خطی و صد فتن با او
هوش مصنوعی: امشب، ماه شبگرد به دور خود میچرخید و من نیز با او همراه بودم. در دل من گاهی لبخندی بود و بسیاری از جاذبهها و رازها، و در دل او نیز نشانهها و وسوسههای زیادی وجود داشت.
قبا را بر زده دامن به خونریزی و از مژگان
چو قصابی کشیده تیغ و زلف چون رسن با او
هوش مصنوعی: بر تن خود پیراهنی پوشیده و دامنش به خون آغشته است، چشمانش همچون چاقوی قصابی تیز و زلفهایش به اندازهی یک طناب نرم و معلق است.
ز بیم خلق ازو در می کشیدم پای خود، لیکن
مرا برداشته می برد آب چشم من با او
هوش مصنوعی: از ترس دیگران، به آرامی از او دور میشدم، اما در عین حال اشکهایم به خاطر او سرازیر بود.
فلک هرگز گذارد ماه را در گرد شب گشتن
اگر زان طره شبرنگ باشد یک شکن با او؟
هوش مصنوعی: آسمان هرگز اجازه نمیدهد که ماه در دور شب بچرخد، مگر اینکه یک پیچش موی تیره او را به این کار وادار کند.
مرا گویی که هر کس بیند از سودای آن روزی
که آن دیوانه می آید، جهانی مرد و زن با او
هوش مصنوعی: تو میگویی هر کس به خاطر آرزوی آن روزی که آن دیوانه میآید، عشقش را در دل دارد، مردان و زنان زیادی به دنبالش هستند.
گریبانم به صد چاک است ازین حسرت که تا روزی
برهنه در برش گیرم که نبود پیرهن با او
هوش مصنوعی: من به خاطر حسرتی که دارم، گریبانم پر از چاک و پارگی است، زیرا آرزو میکنم روزی او را بدون لباس در آغوش بگیرم؛ چرا که در کنار او، از لباس و پیرهن خبری نیست.
نگارا، همچو جان در تن درآ اندر بر خسرو
برون کن جان رسمی را که راضی نیست تن با او
هوش مصنوعی: ای محبوب، مانند جان در بدن، عشق و زندگی در وجود خود را از خسرو بیرون کن. نشان رسمی را که تن با آن راضی نیست، از وجود خود دور کن.