شمارهٔ ۱۶۴۲
ز سر کرشمه یک ره نظری به روی من کن
به عنایتی که دانی گذری به سوی من کن
منم و دلی و دردی ز غمت چو ناتوانان
به زکوة تندرستی نظری به سوی من کن
همه بوی عود نبود که به رغبتش بسوزی
دل سوخته ست، قدری نظری به بوی من کن
اگرست رسم خوبان که به مو نهند دلها
دل خود بیار و جایش به تن چو موی من کن
به دو زلف طوق دارت، نه یکی که صد به هر خم
وگرت هزار باشد، همه در گلوی من کن
تن خاکیم لبالب همه پر ز خونست از تو
لب خویش را تو ساقی، ز سر سبوی من کن
نگران مشو ز خسرو که بد است حالش آخر
نفسی بیا و بنشین، بد من نکوی من کن
اطلاعات
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز سر کرشمه یک ره نظری به روی من کن
به عنایتی که دانی گذری به سوی من کن
هوش مصنوعی: نگاهی به من بینداز، فقط یک بار و با لطفی که خودت میدانی؛ یک سر به سوی من بیاور تا شاید دل من شاد شود.
منم و دلی و دردی ز غمت چو ناتوانان
به زکوة تندرستی نظری به سوی من کن
هوش مصنوعی: من به همراه دلی پر از درد و غم تو هستم و مانند افرادی که ناتوانند، از تو میخواهم که نگاهی به من بیندازی و کمکم کنی تا از این رنج نجات پیدا کنم.
همه بوی عود نبود که به رغبتش بسوزی
دل سوخته ست، قدری نظری به بوی من کن
هوش مصنوعی: همه بویی که معطر است، این نیست که فقط به خاطرش دل بسوزانی. دل من هم دچار سوختگی است، کمی به بوی من توجه کن.
اگرست رسم خوبان که به مو نهند دلها
دل خود بیار و جایش به تن چو موی من کن
هوش مصنوعی: اگر خوبان دلها را با موهای خود گره بزنند، تو هم دل خود را بیاور و آن را به جای موی من در بدنم قرار بده.
به دو زلف طوق دارت، نه یکی که صد به هر خم
وگرت هزار باشد، همه در گلوی من کن
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی توصیف میکند که چگونه زلفهای دوست مانند نخی است که انسان را به خود میکشد. شاعر بیان میکند که حتی اگر این زلفها بسیار فراوان هم باشند و به اشکال مختلف به دور گردن او بپیچند، او میخواهد که همه آنها در اختیار او باشد و به آنها وابسته است. به طور کلی، این تصویر از عشق و وابستگی عمیق به محبوب است.
تن خاکیم لبالب همه پر ز خونست از تو
لب خویش را تو ساقی، ز سر سبوی من کن
هوش مصنوعی: ما جسمی از خاک هستیم که پر از خون و زندگی است. ای ساقی، از لبان خودت به من بنوشان و می را از سر کوزهام بریز.
نگران مشو ز خسرو که بد است حالش آخر
نفسی بیا و بنشین، بد من نکوی من کن
هوش مصنوعی: نگران حال خسرو نباش، چون حالش خوب نیست. فقط لحظهای پیش من بیا و بنشین، تا بد من را خوب کنی.