گنجور

شمارهٔ ۱۶۴

نگویم در تو عیبی، ای پسر، هست
ولیکن بی وفایی این قدر هست
نه در هجر توام خواب و قرار است
نه در عشق توأم از خود خبر هست
از آن ناوک که از چشم تو بر من
هنوزم زخم پیکان در جگر هست
دمی غایب نه ای از پیش چشمم
اگر دوری، خیالت در نظر هست
سبک باشد سر خالی ز سودا
من و سودای جانان تا که سر هست
نپندارم که در گلزار فردوس
ز رخسارت گلی پاکیزه تر هست
تعالی الله قباپوشی که او را
کمر بر موی و مویی تا کمر هست
تمنای دلم کردی و دادم
بفرما، گر تمنای دگر هست
شب هجران دراز است ارچه خسرو
مشو غمگین که امید سحر هست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نگویم در تو عیبی، ای پسر، هست
ولیکن بی وفایی این قدر هست
هوش مصنوعی: من نمی‌گویم که در تو نقصی وجود دارد، ای پسر، ولی باید بگویم که بی‌وفایی تو به‌اندازه‌ای هست که قابل انکار نیست.
نه در هجر توام خواب و قرار است
نه در عشق توأم از خود خبر هست
هوش مصنوعی: من نه در دوری تو آرامش دارم و نه در عشق تو از حال خود باخبر هستم.
از آن ناوک که از چشم تو بر من
هنوزم زخم پیکان در جگر هست
هوش مصنوعی: هنوز زخمی از نگاه تو در دل دارم که مانند زخم پیکان است.
دمی غایب نه ای از پیش چشمم
اگر دوری، خیالت در نظر هست
هوش مصنوعی: اگر لحظه‌ای هم از جلوی چشمانم دور باشی، اما خیال تو همیشه در نظر من حاضر است.
سبک باشد سر خالی ز سودا
من و سودای جانان تا که سر هست
هوش مصنوعی: سر خالی از نگرانی‌ها و وسوسه‌ها باشد، تا زمانی که زندگی و عشق جانان در آن وجود دارد و اهمیت دارد.
نپندارم که در گلزار فردوس
ز رخسارت گلی پاکیزه تر هست
هوش مصنوعی: من تصور نمی‌کنم که در باغ بهشت گلی زیباتر از چهره‌ی تو وجود داشته باشد.
تعالی الله قباپوشی که او را
کمر بر موی و مویی تا کمر هست
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ است و او کسی است که به زیبایی و شگفتی آراسته شده و با موهایی که تا کمرش می‌رسد، خود را زینت داده است.
تمنای دلم کردی و دادم
بفرما، گر تمنای دگر هست
هوش مصنوعی: دل من از تو خواسته‌هایی دارد و من درخواست‌هایم را به تو تقدیم می‌کنم. اگر خواسته دیگری هم در قلبت هست، بفرما.
شب هجران دراز است ارچه خسرو
مشو غمگین که امید سحر هست
هوش مصنوعی: شب جدایی طولانی است، اما ای خسرو، ناراحت نباش چون امیدی به صبح روشن وجود دارد.

حاشیه ها

1393/11/04 12:02
سهراب

یک شب امیر خسرو به تنگ آمده بود از دست معشوقه خودش که پسری لاغر اندام و خوش رو و بی وفا بود که هر دم با کس دیگری داشت میلی..یه روز از امیر خسرو بدون خداحافظی دور میشه و امیر خسرو به تنگ میاد و حس و حالش را در این شعر بیان میکند