شمارهٔ ۱۶۲۵
عیش من تلخ است ازان شکر لب شیرین سخن
چون بخندد، ورچه باشد، هست در پروین سخن
مردنم نزدیک شد هنگام شربت دادنست
کیست کارد یک سخن بر من ازان شیرین سخن؟
بو که بریم، ای صبا، از بهر من بهر خدا
گه گهی جاسوسیی کن، زو دمی برچین سخن
کاش بیدردان بدیدندی رخ زیبای یار!
تا نگفتندی به طعن بیدلان چندین سخن!
ای که گویی «عشق چه بود»؟ باش تا از خون من
بعد از آنت مرد خوانم، گر بگویی این سخن
عاشقی وانگه مسلمانی، ندانی، ای سلیم
دوستی چون با بتان افتد، رود در دین سخن؟
بهترین روز آفتی می بینم از تو در جهان
گفت من بشنو، مکن، جانا، بدین آیین سخن
جادوان را لب بدوزد سوزن مژگان تو
وه که پیشت چون برآید از من مسکین سخن
در هوای روی تو خون می چکاند از غزل
خسرو رنگین سخن گر رنگ بازی زین سخن
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عیش من تلخ است ازان شکر لب شیرین سخن
چون بخندد، ورچه باشد، هست در پروین سخن
هوش مصنوعی: زندگی من به خاطر دوستیهای تلخ دچار ناراحتی است، حتی اگر کسی با لبهای شیرین خود بخندد. در حقیقت، هر چه باشد، در کلام پروین (که میتواند به عشق، زیبایی یا حقیقت اشاره داشته باشد) وجود دارد.
مردنم نزدیک شد هنگام شربت دادنست
کیست کارد یک سخن بر من ازان شیرین سخن؟
هوش مصنوعی: زمان مرگم نزدیک است و این زمانی است که باید به من شربت بدهند. کیست که با یک سخن شیرین، کارد را بر من بیاورد؟
بو که بریم، ای صبا، از بهر من بهر خدا
گه گهی جاسوسیی کن، زو دمی برچین سخن
هوش مصنوعی: ای نسیم، وقتی که به سفر میروی، برای من و به خاطر خدا گاهی نگاهی به او داشته باش و خبری از او بگیر.
کاش بیدردان بدیدندی رخ زیبای یار!
تا نگفتندی به طعن بیدلان چندین سخن!
هوش مصنوعی: ای کاش کسانی که درد و رنجی ندارند، چهره زیبا و دلنشین محبوب را میدیدند! تا دیگر به طعنه و کنایه به بیدردان این همه سخن نمیگفتند!
ای که گویی «عشق چه بود»؟ باش تا از خون من
بعد از آنت مرد خوانم، گر بگویی این سخن
هوش مصنوعی: ای کسی که میگویی عشق چیست؟ بگذار تا بعد از تو، از دلتنگی و غم من بگویم، اگر چنین سخنی را بگویی.
عاشقی وانگه مسلمانی، ندانی، ای سلیم
دوستی چون با بتان افتد، رود در دین سخن؟
هوش مصنوعی: عشق و دین با هم نمیخوانند، ای سلیم. آیا نمیدانی وقتی دوستی با بتان داشته باشی، چگونه میتوانی از دین و ایمان صحبت کنی؟
بهترین روز آفتی می بینم از تو در جهان
گفت من بشنو، مکن، جانا، بدین آیین سخن
هوش مصنوعی: بهترین روز را که به خاطر تو میبینم، در این دنیا همراه با نور و روشنایی است. اما من از تو میخواهم که به این حرفها گوش ندهی و با این موضوع از من فاصله بگیری، ای محبوب.
جادوان را لب بدوزد سوزن مژگان تو
وه که پیشت چون برآید از من مسکین سخن
هوش مصنوعی: سوزن مژگان تو چنان جادویی دارد که میتواند ساحران را مسحور کند، و من بیچاره چگونه میتوانم در برابر تو سخنی به زبان بیاورم؟
در هوای روی تو خون می چکاند از غزل
خسرو رنگین سخن گر رنگ بازی زین سخن
هوش مصنوعی: در هوای چهرهات، به مانند خون، احساسات از من جاری میشود و مانند خسرو که با سخنان زیبا و رنگین صحبت میکند، من نیز در این گفتگو مشغول رنگآمیزی احساساتم هستم.