شمارهٔ ۱۶۲۳
از خانه دشمن خاست دل، فریاد کردن چون توان؟
بی صبرم از بی خان و مان، بر باد کردن چون توان؟
ای دوست، چندین غم مخور بهر خرابی دلم
تا دولت خوبان بود، آباد کردن چون توان؟
هر چند کوشیدم به جان دل بازماندن از بتان
شاگرد ما زد دوست را، استاد کردن چون توان؟
گفتم «دلم آزاد کن » گفتا «به بازی بستدم »
زینسان گران داده بها، آزاد کردن چون توان؟
غمزه زنان آن شوخ و من خاموش و حیران در رهش
سلطان چو خود خنجر کشد، فریاد کردن چون توان؟
گفتی که از جان یاد کن، از من چه حیران مانده ای؟
آنجا که حاضر تو شوی، در یاد کردن چون توان؟
هجران کشیده تیغ کین، تو، سست پیمان، دل دهی
بر اعتماد چون تویی، دل شاد کردن چون توان؟
من خودکشم جورت، ولی تو خود بگویی بی وفا
چندین به روی دوستان بیدار کردن چون توان؟
خسرو ز دل غرقه به خون یاران به تیمار منش
در روز طوفان خانه را بنیاد کردن چون توان؟
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از خانه دشمن خاست دل، فریاد کردن چون توان؟
بی صبرم از بی خان و مان، بر باد کردن چون توان؟
هوش مصنوعی: دل از دشمن فراخوانده است و چطور میتوان فریاد زد؟ بیصبر و گریانم از سرگردانی و بیخانمانی، چطور میتوانم این درد را تحمل کنم؟
ای دوست، چندین غم مخور بهر خرابی دلم
تا دولت خوبان بود، آباد کردن چون توان؟
هوش مصنوعی: ای دوست، چرا به خاطر خراب شدن دل خود اینقدر غمگینی؟ وقتی که سرنوشت نیکان در دست ماست، چطور میتوانیم آن را آباد کنیم؟
هر چند کوشیدم به جان دل بازماندن از بتان
شاگرد ما زد دوست را، استاد کردن چون توان؟
هوش مصنوعی: با وجود تلاش بسیار، نتوانستم از زیباییهای دلربای معشوقهها دور بمانم. آیا میتوان به دوستی که استاد ماست، بازگشت و مطیع او شد؟
گفتم «دلم آزاد کن » گفتا «به بازی بستدم »
زینسان گران داده بها، آزاد کردن چون توان؟
هوش مصنوعی: گفتم: «دلم را آزاد کن»، او گفت: «من آن را در بازی به بند کشیدهام». با این وضعیت که برای این دل هزینه زیادی پرداختهام، چگونه میتوانم آن را آزاد کنم؟
غمزه زنان آن شوخ و من خاموش و حیران در رهش
سلطان چو خود خنجر کشد، فریاد کردن چون توان؟
هوش مصنوعی: دخترکی با نگاههای جذابش من را متعجب و خاموش کرده است. وقتی او به راحتی و با قاطعیت به سمت من میآید، چگونه میتوانم فریاد بزنم یا اعتراضی کنم؟
گفتی که از جان یاد کن، از من چه حیران مانده ای؟
آنجا که حاضر تو شوی، در یاد کردن چون توان؟
هوش مصنوعی: تو گفتی که درباره جانم فکر کن، پس من چرا در حیرت ماندهام؟ وقتی که تو در نزدیکی هستی، چه نیازی به یاد تو وجود دارد؟
هجران کشیده تیغ کین، تو، سست پیمان، دل دهی
بر اعتماد چون تویی، دل شاد کردن چون توان؟
هوش مصنوعی: هجران و جدایی تو، مانند تیغی برنده و خطرناک است. تو که با پیمانی سست و ناپایدار، دل را به کسی میسپاری. چطور میتوان دل را شاد کرد وقتی که اوضاع به این شکل است؟
من خودکشم جورت، ولی تو خود بگویی بی وفا
چندین به روی دوستان بیدار کردن چون توان؟
هوش مصنوعی: من به خاطر تو خودم را به خطر میاندازم، اما تو بیرحمانه به دوستانت بیوفایی میکنی و به آنها رنج میزنی. آیا واقعاً توانایی این کار را داری؟
خسرو ز دل غرقه به خون یاران به تیمار منش
در روز طوفان خانه را بنیاد کردن چون توان؟
هوش مصنوعی: خسرو از دلش پر از غم و درد بابت از دست دادن یارانش است، در حالی که در روزهای نامساعدی که همه چیز در حال ویرانی است، چگونه میتواند به وضعیت و حال روحی خود برسد و خانهاش را محکم کند؟