گنجور

شمارهٔ ۱۶۲۱

ای مشک وام داده زلفت به آهوی چین
زان زلف مشکفامت عشاق گشته مشکین
برخاست بوی ریحان زان طره چو سنبل
بنشست باد بستان زان عارض چو نسرین
یک ره به نیم خنده دندان نمای ما را
تا اوفتادن آید دندانه های پروین
بسیار روی خوبان دیدم، ولیک بی تو
خاطر نمی پذیرد از هیچ روی تسکین
چون من نمی توانم برخاستن ز عشقت
گه گه اگر توانی نزد من آی و بنشین
پیراهن جفا را هر روز می بپوشی
حالم چو نیک دانی بر خود مپوش چندین
لب خواهد از تو خسرو، گویی که هیچ ندهم
گر هیچ نیست، جانا، باری زبان شیرین

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای مشک وام داده زلفت به آهوی چین
زان زلف مشکفامت عشاق گشته مشکین
هوش مصنوعی: زلف سیاه و خوشبو تو مانند مشک، تو را به زیبایی و ظرافتی همچون آهویی در چین و چروک درآورده است. از این زلف مشکین تو، عشق و شوق در دل عاشقان گسترش یافته است.
برخاست بوی ریحان زان طره چو سنبل
بنشست باد بستان زان عارض چو نسرین
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف بوی خوش و زیبایی گل‌ها می‌پردازد. وزش نسیم در باغ، عطر ریحان و سنبل را به ارمغان می‌آورد و زیبایی چهره‌ای که به آن اشاره شده، به نسرین تشبیه شده است. به طور کلی، شعر بر زیبایی و خوشبویی طبیعت تأکید می‌کند و حس طراوت و تازگی را منتقل می‌کند.
یک ره به نیم خنده دندان نمای ما را
تا اوفتادن آید دندانه های پروین
هوش مصنوعی: نیمه‌ای از لبخند ما که دندان‌هایمان را نمایان می‌کند، به قدری دلنشین است که وقتی به زمین می‌افتد، زیبایی‌اش به ستاره‌ها هم می‌رسد.
بسیار روی خوبان دیدم، ولیک بی تو
خاطر نمی پذیرد از هیچ روی تسکین
هوش مصنوعی: من زیبایی‌های بسیار از خوبان دیده‌ام، اما بدون تو هیچ چیز نمی‌تواند به دل من آرامش دهد.
چون من نمی توانم برخاستن ز عشقت
گه گه اگر توانی نزد من آی و بنشین
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم به خاطر عشق تو هر بار برخیزم، اگر تو می‌توانی، بیا و نزد من بنشین.
پیراهن جفا را هر روز می بپوشی
حالم چو نیک دانی بر خود مپوش چندین
هوش مصنوعی: هر روز پیراهن سختی و زحمت را به تن می‌کنی، حال من را اگر خوب می‌دانی، بر خود نپوشان.
لب خواهد از تو خسرو، گویی که هیچ ندهم
گر هیچ نیست، جانا، باری زبان شیرین
هوش مصنوعی: خسرو از تو می‌خواهد لب، انگار که هیچ نمی‌دهم حتی اگر چیزی نباشد. عزیزم، به هر حال زبان شیرین است.