شمارهٔ ۱۶۱۵
دل گمگشته به بازار خریدن نتوان
ور دهد لابه، چو تو یار خریدن نتوان
عشوه می ده که خریدار به جانم تا آنک
این متاعی ست که بسیار خریدن نتوان
مردمی کن قدری، چند درشتی و جفا؟
گل خرد هر که بود، خار خریدن نتوان
آه دل نیک نباشد، تو جوانی آخر
جان من، روز و شب آزار خریدن نتوان
بی گناهی تلف سوختگان سهل مگیر
زانک جان است به بازار خریدن نتوان
جان به سودات نهم، لیک بدین نقد حقیر
ناز آن نرگس بیمار خریدن نتوان
ما هلاک و تو به درویش نبینی، چه کنم؟
دولت و بخت به بازار خریدن نتوان
خسروا، زر به میان آر، چه جای سخن است
بر چون سیم به گفتار خریدن نتوان
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل گمگشته به بازار خریدن نتوان
ور دهد لابه، چو تو یار خریدن نتوان
هوش مصنوعی: دل سرگردان را نمیتوان در بازار عشق و محبت خرید، حتی اگر فریاد بزند و درخواست کند. زیرا برای خریدن یاری چون تو، هیچ وسیلهای کافی نیست.
عشوه می ده که خریدار به جانم تا آنک
این متاعی ست که بسیار خریدن نتوان
هوش مصنوعی: او با ناز و عشوه مرا جذب میکند، زیرا این عشق و محبت ارزشمند است و هر کسی نمیتواند به راحتی آن را به دست آورد.
مردمی کن قدری، چند درشتی و جفا؟
گل خرد هر که بود، خار خریدن نتوان
هوش مصنوعی: کمی با مردم مهربان باش، چرا که اگر زیادی سختگیر و بدخو باشی، به کسی که در درونش نیکی و لطافت دارد، آسیب میزنی و او نمیتواند خار و زخم را تحمل کند.
آه دل نیک نباشد، تو جوانی آخر
جان من، روز و شب آزار خریدن نتوان
هوش مصنوعی: دل آه میکشد که نباید اینگونه باشد، تو هنوز جوانی و جان منی؛ نمیتوانم روز و شب این همه زحمت و رنج را تحمل کنم.
بی گناهی تلف سوختگان سهل مگیر
زانک جان است به بازار خریدن نتوان
هوش مصنوعی: بیگناهی کسانی که جانشان تلف شده را آسان نگیرید، زیرا نمیتوان جان را در بازار خرید.
جان به سودات نهم، لیک بدین نقد حقیر
ناز آن نرگس بیمار خریدن نتوان
هوش مصنوعی: من جانم را برای تو میفروشم، اما نمیتوانم با این یک پول ناچیز، از آن نرگس بیمار ناز بخرم.
ما هلاک و تو به درویش نبینی، چه کنم؟
دولت و بخت به بازار خریدن نتوان
هوش مصنوعی: من در حال نابودیام و تو حتی به حال من هم توجهی نداری، چه کار میتوانم بکنم؟ نمیتوانم شانس و بخت خود را مانند کالایی در بازار به دست بیاورم.
خسروا، زر به میان آر، چه جای سخن است
بر چون سیم به گفتار خریدن نتوان
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، پول را به وسط بیاور، زیرا در چنین شرایطی سخن گفتن بیفایده است و نمیتوان با حرف، به ابراز ارزش نقره پرداخت.