شمارهٔ ۱۶۱۱
گر ز شوخی نیستت پروای من
رحمتی بر چشم خون پالای من!
ناگهان گر گشت کویت می کنم
چشم من در غیرت است از پای من
من چو جان بدهم، سگ خود را مگوی
تا نگهدارد به کویت جای من
از دلم گر کرته تنگ آمد ترا
خود قبا کن این دل یکتای من
سوزش من از چراغ خانه پرس
کوست سوزان هر دم از سودای من
سنگهایی کان به کویت می خورم
گو گوارا باد بر رسوای من
جان خسرو در دو چشمت یک نظر
گر چه سرزد این قدر کالای من
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر ز شوخی نیستت پروای من
رحمتی بر چشم خون پالای من!
هوش مصنوعی: اگر از شوخی و بازی تو نگران نیستی، حداقل بر چشمهای من رحمتی نازل کن که پر از خون است.
ناگهان گر گشت کویت می کنم
چشم من در غیرت است از پای من
هوش مصنوعی: اگر ناگهان به کوی تو بیفتم، چشمانم در حسادت ذوب میشود و از پا میافتم.
من چو جان بدهم، سگ خود را مگوی
تا نگهدارد به کویت جای من
هوش مصنوعی: اگر من جانم را فدای تو کنم، از سگ خود نگو که او نیز از من در این کوچه نگهبانی کند.
از دلم گر کرته تنگ آمد ترا
خود قبا کن این دل یکتای من
هوش مصنوعی: اگر دلم از تو ناراحت و آزرده شد، خودت را در دل من جا بده و آن را برای خودت بپوشان.
سوزش من از چراغ خانه پرس
کوست سوزان هر دم از سودای من
هوش مصنوعی: سوزش و آتش درون من را از چراغی که در خانه است بپرس، که هر لحظه به خاطر اشتیاق من میسوزد.
سنگهایی کان به کویت می خورم
گو گوارا باد بر رسوای من
هوش مصنوعی: من سنگهایی را که به کویت پرتاب میکنم، سرشار از شادی و رضایت هستند، باشد که بر رسوایی من بیفزایند.
جان خسرو در دو چشمت یک نظر
گر چه سرزد این قدر کالای من
هوش مصنوعی: اگرچه در یک نگاه، جان من در دو چشمت میچرخد، اما این قدر ارزش من بهای کمتری دارد.