گنجور

شمارهٔ ۱۶۰۹

ای شکل و بالایت بلا، از بهر جان مردمان
بس کن ز جولان، ورنه شد از کف عنان مردمان
تا بر نخواهد آمدن ناگه ز کویت آتشی
آگه نخواهد شد دلت ز آه نهان مردمان
بادی ز زلفت می وزد، جانی ز هر سو می برد
کو آن که بودی پیش ازین سنگ گران مردمان
هر ذره از خاک درش، جانی دو سه گردش دوان
یارب، چه سرگردانی است از بهر جان مردمان؟
پنهان سگم خواندی، خوشم، گیرم که ندهی لقمه ای
باری به سنگی شاد کن سگ را میان مردمان
هر شب من و کنج غمت، گویند خلقی با توام
آخر ز صد شب راست کن یک شب گمان مردمان
مردم که چشمی تر نکرد آن سنگدل، اکنون نگر
سویت غریب مرده را، چشم روان مردمان!
آخر مسلمانیست این، آن غمزه را پندی بده
تاراج کافر تا به کی در خان و مان مردمان!
من بر در تو ناکسان، آخر همی بار آورد
ناخوانده، چون مهمان رود خسرو به خوان مردمان

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای شکل و بالایت بلا، از بهر جان مردمان
بس کن ز جولان، ورنه شد از کف عنان مردمان
هوش مصنوعی: ای زیبایی و بال‌های تو مایه درد و رنج مردم شده، برای جان ایشان بس کن از به هم زدن آرامش، وگرنه کنترل و اختیار مردم از دستشان خارج خواهد شد.
تا بر نخواهد آمدن ناگه ز کویت آتشی
آگه نخواهد شد دلت ز آه نهان مردمان
هوش مصنوعی: تا زمانی که ناگهان از کوی تو آتشی برنخیزد، دل مردم از آه و ناله پنهانشان باخبر نخواهد شد.
بادی ز زلفت می وزد، جانی ز هر سو می برد
کو آن که بودی پیش ازین سنگ گران مردمان
هوش مصنوعی: بادی از موهای تو می‌وزد و هر طرف را پر از زندگی می‌کند. آیا کسی هست که قبل از این پندار سنگین بر دوش مردم، وجود داشت؟
هر ذره از خاک درش، جانی دو سه گردش دوان
یارب، چه سرگردانی است از بهر جان مردمان؟
هوش مصنوعی: هر ذره از خاک او، جانی دارد که دو یا سه بار در حال چرخش است. ای خدا، این چه ناآرامی‌ای برای جان انسان‌هاست؟
پنهان سگم خواندی، خوشم، گیرم که ندهی لقمه ای
باری به سنگی شاد کن سگ را میان مردمان
هوش مصنوعی: سگی که در خفا به او اشاره کردی، من را خوشحال کرد. اگرچه ممکن است لقمه‌ای به او ندهی، اما در میان مردم او را شاد کن.
هر شب من و کنج غمت، گویند خلقی با توام
آخر ز صد شب راست کن یک شب گمان مردمان
هوش مصنوعی: هر شب من در تنهایی و غم تو هستم، در حالی که دیگران می‌گویند که من با تو هستم. اما از میان تمام شب‌ها، یک شب هم به خودت شک کن که دیگران چه نظری درباره‌ات دارند.
مردم که چشمی تر نکرد آن سنگدل، اکنون نگر
سویت غریب مرده را، چشم روان مردمان!
هوش مصنوعی: مردمی که هیچ‌گاه برای غم دیگران اشکی نریختند و سنگدل بودند، حالا ببین چگونه به سوی مردی غریب و بی‌کس نگاه می‌کنند که اشک‌های مردم از چشمش جاری است.
آخر مسلمانیست این، آن غمزه را پندی بده
تاراج کافر تا به کی در خان و مان مردمان!
هوش مصنوعی: این یک هشدار است به افرادی که در حال آسیب رساندن به دیگران هستند. باید به آن‌ها گفت که چرا با فریب و نیرنگ بر اموال و زندگی دیگران دست‌اندازی می‌کنند. این کارها ادامه نخواهد داشت و انسانیت و اصالت باید حاکم باشد.
من بر در تو ناکسان، آخر همی بار آورد
ناخوانده، چون مهمان رود خسرو به خوان مردمان
هوش مصنوعی: من بر در تو، مانند افرادی نامناسب و بی‌احترامی هستم که به خانه‌ات می‌آیند. در نهایت، بدون دعوت و به طور ناگهانی، مانند مهمانی که به سر میز دیگران می‌آید، بر تو بار می‌آورم.