گنجور

شمارهٔ ۱۶۰۳

ای سمن نامه وفا بستان
نسخه زان روی دلربا بستان
وی بنفشه ز رشک طره تو
کوژپشتی بر او عصا بستان
خاک او توتیا شد، ای نرگس
دیده بفروش و توتیا بستان
گر توانی بدو رسانیدن
یک سلام از من، ای صبا، بستان
پس بگو کز دو چشم فتنه پر است
بده انصاف ما و یا بستان
روی چون ماه را به چرخ نمای
هفت آیینه رو نما بستان
به غلامی بخر مرا از من
وز دو چشم خودش بها بستان
پس به چشم خیال خود بفروش
لیکن از چشم خود رضا بستان
دل ببردی و جان همی خواهی
گر بخواهی ستد، بیا بستان
زر چه جویی، ببین رخ زردم
وز غم خویش کیمیا بستان
نامه ما اگر نمی خوانی
قصه باری ز دست ما بستان
داد خسرو ز دست قصه هجر
از برای خدای را بستان

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای سمن نامه وفا بستان
نسخه زان روی دلربا بستان
هوش مصنوعی: ای معشوق زیبا، نامه‌ای از وفا به دست من بده و از آن چهره دلربا و جذاب خودت هم یک نشانی به من بده.
وی بنفشه ز رشک طره تو
کوژپشتی بر او عصا بستان
هوش مصنوعی: بنفشه به خاطر زیبایی و جذبه موهای تو، خمیده و کمرنگ شده است، پس بهتر است که با عصای خود به او کمک کنیم.
خاک او توتیا شد، ای نرگس
دیده بفروش و توتیا بستان
هوش مصنوعی: خاک او به داروی چشم تبدیل شده است، ای نرگس، چشم‌هایت را بخر و داروی چشم را بگیر.
گر توانی بدو رسانیدن
یک سلام از من، ای صبا، بستان
هوش مصنوعی: اگر می‌توانی، ای نسیم، یک سلام از من به او برسان.
پس بگو کز دو چشم فتنه پر است
بده انصاف ما و یا بستان
هوش مصنوعی: پس بگو که از چشمان من نگاه فریبنده‌ای به وجود آمده است، انصاف را به من بده یا این وضعیت را بپذیر.
روی چون ماه را به چرخ نمای
هفت آیینه رو نما بستان
هوش مصنوعی: چهره‌ای همچون ماه را به دورنمای هفت آینه نشان بده و از آن لذت ببر.
به غلامی بخر مرا از من
وز دو چشم خودش بها بستان
هوش مصنوعی: به من بگو که به عنوان غلام خودت مرا بخر و از چشمان خودت هم به من ارزش بده.
پس به چشم خیال خود بفروش
لیکن از چشم خود رضا بستان
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که با تخیل و تصور خود می‌توانید چیزی را بفروشید یا نشان دهید، اما در عین حال نباید از حقیقت و واقعیت چشم‌پوشی کنید و فقط به تأیید و راضی بودن خود توجه کنید.
دل ببردی و جان همی خواهی
گر بخواهی ستد، بیا بستان
هوش مصنوعی: دل را از من ربوده‌ای و اکنون جانم را هم می‌خواهی، اگر می‌خواهی آن را بگیر، بیا و بستان.
زر چه جویی، ببین رخ زردم
وز غم خویش کیمیا بستان
هوش مصنوعی: زر را به چه چیزی می‌جوید، وقتی که چهره‌ام زرد است و از غم خود می‌توانم کیمیا بگیرم.
نامه ما اگر نمی خوانی
قصه باری ز دست ما بستان
هوش مصنوعی: اگر نامه ما را نمی‌خوانی، حداقل داستانی از غم و اندوه ما را بگیر و به یاد داشته باش.
داد خسرو ز دست قصه هجر
از برای خدای را بستان
هوش مصنوعی: خسرو از شدت درد فراق و جدایی، درخواست کمک و یاری از خداوند را دارد.