گنجور

شمارهٔ ۱۵۹۵

اگر بخواهمش آن روی دلستان دیدن
به هیچ روی نخواهم به گلستان دیدن
چه روی او نگرم، جان دهم که حیف بود
چنان جمالی وانگه به رایگان دیدن
رخش بدیدم و شد سرخ چشم من پیشش
به شیر دیدم و خونم نمود آن دیدن
بسی زیان دل و جان به هجر او دیدم
که هیچ سود ندیدم از این زیان دیدن
تمام هستی من برد، گر کند نظری
نخواهم آن همه را هیچ در میان دیدن
نگار من، زخم جعد یک گره بگشا
مگر که دل بتواند خلاص جان دیدن
کران گریه نمی بینم از غمت، وین سیل
به غایتی ست که نتوانیش کران دیدن
هزار خون به زمین ریختی، وگر گویم
ز شرم سوی زمین چیست هر زمان دیدن؟
چو در ببیند خسرو، گرش بریزی خون
زهی محال که باز آید از چنان دیدن

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر بخواهمش آن روی دلستان دیدن
به هیچ روی نخواهم به گلستان دیدن
هوش مصنوعی: اگر بخواهم آن چهره دوست‌داشتنی را ببینم، هیچ‌وقت به تماشای گلستان نمی‌روم.
چه روی او نگرم، جان دهم که حیف بود
چنان جمالی وانگه به رایگان دیدن
هوش مصنوعی: هر بار که به چهره‌اش نگاه می‌کنم، جانم را فدای زیبایی‌اش می‌کنم، زیرا شایسته نیست که چنین جلال و زیبایی را به رایگان ببینم.
رخش بدیدم و شد سرخ چشم من پیشش
به شیر دیدم و خونم نمود آن دیدن
هوش مصنوعی: وقتی چهره او را دیدم، چشمانم به خاطر زیبایی‌اش سرخ شد. گویی که در برابر شیر قرار گرفتم و آن دیدن، قلبم را به شدت تحت تأثیر قرار داد.
بسی زیان دل و جان به هجر او دیدم
که هیچ سود ندیدم از این زیان دیدن
هوش مصنوعی: من خسارت‌های بسیاری به خاطر دوری او به دل و جان خود احساس کردم، اما هیچ فایده‌ای از این درد و رنجی که کشیدم به دست نیاوردم.
تمام هستی من برد، گر کند نظری
نخواهم آن همه را هیچ در میان دیدن
هوش مصنوعی: هرچند که تمام وجودم و هستی‌ام را از من بگیرد، اگر فقط یک نگاه به من بیاندازد، دیگر برایم اهمیتی نخواهد داشت که چه چیزی را در این میان می‌بینم.
نگار من، زخم جعد یک گره بگشا
مگر که دل بتواند خلاص جان دیدن
هوش مصنوعی: عشق من، آیا می‌شه نرمش موهایت را باز کنی تا شاید دل بتواند از دیدن جان خود راحت شود؟
کران گریه نمی بینم از غمت، وین سیل
به غایتی ست که نتوانیش کران دیدن
هوش مصنوعی: من از غم تو جایی را نمی‌بینم که گریه کنم، و این سیلی که جاری شده به حدی است که نمی‌توان انتهایش را دید.
هزار خون به زمین ریختی، وگر گویم
ز شرم سوی زمین چیست هر زمان دیدن؟
هوش مصنوعی: هزاران خون را بر زمین میریزی، و اگر بگویم چرا همیشه از شرم به زمین نگاه می‌کنم، چه دلیلی دارد؟
چو در ببیند خسرو، گرش بریزی خون
زهی محال که باز آید از چنان دیدن
هوش مصنوعی: زمانی که خسرو او را ببیند، حتی اگر بخواهد خونش را بریزد، غیرممکن است که از چنین دیداری بازگردد.