شمارهٔ ۱۵۹۰
رو، ای صبا و سلامم به دلنواز رسان
نیاز بنده بدان شوخ عشوه ساز رسان
بمردم و نگشادم غمش، چو جان بدهم
ببر حکایت و بر محرمان راز رسان
به جان کاسته افسانه فراق بگو
به شمع سوخته پروانه گداز رسان
کجایی، ای که دلت بر هلاک ناخوش بود
بیا و مژده بدان لعل دلنواز رسان
من آنچه می کشم اندر درازی شبها
به روزگار سر زلف او فراز رسان
دلم ببردی و ترسم که درد آن رسدت
دلم به زلف نگهدار و درد باز رسان
حریف می طلبد نرگس مقامر تو
خبر به حلقه مردان پاکباز رسان
چو نیم خورده خود باده بر زمین فگنی
بگو «به روح ستم کشتگان ناز رسان »
ز ناز این همه نتوان فروخت بر خسرو
شکسته را قدری مرهم نیاز رسان
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رو، ای صبا و سلامم به دلنواز رسان
نیاز بنده بدان شوخ عشوه ساز رسان
هوش مصنوعی: ای باد صبا، لطفاً سلام من را به دلنواز برسان و از او بخواه که نیاز و خواستهام را به معشوقهای که دلش پر از شوخی و دلربایی است، برساند.
بمردم و نگشادم غمش، چو جان بدهم
ببر حکایت و بر محرمان راز رسان
هوش مصنوعی: من از دنیا میروم و غم او را برطرف میکنم. وقتی که جانم را فدای او کنم، داستانش را روایت کن و رازهایم را به دوستانش بگو.
به جان کاسته افسانه فراق بگو
به شمع سوخته پروانه گداز رسان
هوش مصنوعی: به دل خستهام قصهی جدایی را بگو تا پروانهای که بر روی شمعی سوخته نشسته، متوجه درد و رنج من شود.
کجایی، ای که دلت بر هلاک ناخوش بود
بیا و مژده بدان لعل دلنواز رسان
هوش مصنوعی: کجایی، ای کسی که دلت نگران و غمگین است؟ بیا و خبر خوشی را به من برسان که به دلم آرامش بخشد.
من آنچه می کشم اندر درازی شبها
به روزگار سر زلف او فراز رسان
هوش مصنوعی: من در طول شبهای طولانی، آنچه را که تجربه میکنم، به یاد محبوبم و زیباییهای او میاندیشم.
دلم ببردی و ترسم که درد آن رسدت
دلم به زلف نگهدار و درد باز رسان
هوش مصنوعی: دل مرا بردی و میترسم درد آن به تو برسد. دلم به زلف محبوب متصل است و میخواهم آن درد دوباره به تو برسد.
حریف می طلبد نرگس مقامر تو
خبر به حلقه مردان پاکباز رسان
هوش مصنوعی: پیام این بیت به نوعی دعوت به شرکت در میهمانی یا مجلسی است که افراد شجاع و دلیر در آن حضور دارند. نرگس که نمادی از زیبایی است، در اینجا به عنوان کسی است که باید خبر از حضور افراد پاکدل و باوفا را به دیگران برساند. در واقع، از او خواسته شده که حریفان را به چالش بکشد و جمعی از مردان پاکباز را به دور هم دعوت کند. اینجا اشاره به جدیت و اهمیت این مراسم و حضور افراد با فضیلت است.
چو نیم خورده خود باده بر زمین فگنی
بگو «به روح ستم کشتگان ناز رسان »
هوش مصنوعی: وقتی که نیمخوردهای از شراب را بر زمین میریزی، این کار را به این نیت انجام میدهی که روح کسانی که تحت ستم جان دادهاند، مورد احترام قرار گیرد.
ز ناز این همه نتوان فروخت بر خسرو
شکسته را قدری مرهم نیاز رسان
هوش مصنوعی: از محبت و ناز تو نمیتوانم به سادگی به کسی که دلشکسته است، کمکی کنم. بر این دل شکسته، نیازمند کمی مرهمی هستم.