گنجور

شمارهٔ ۱۵۸۷

ای بوده در قفای تو دایم دعای من
بیگانگی مکن که شدی آشنای من
دست از جفا بدار، وگرنه دعا کنم
تا داد من ز تو بستاند خدای من
گر من دعا کنم به سحرگاه، وای تو
گر دست من نگیری، صد بار وای من
تو از برای عشقی و عشق از برای تو
من از برای دردم و درد از برای من
تو پادشاه حسنی و خسرو گدای تو
ای جان، بگو که کیست فقیر و گدای من؟

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای بوده در قفای تو دایم دعای من
بیگانگی مکن که شدی آشنای من
هوش مصنوعی: همواره دعای من در پی توست، پس از من دوری نکن که تو اکنون به من بسیار نزدیک شده‌ای.
دست از جفا بدار، وگرنه دعا کنم
تا داد من ز تو بستاند خدای من
هوش مصنوعی: اگر به من ظلم و ستم کنی، بهتر است دست از بی‌رحمی برداری، وگرنه از خدایی که دارم می‌خواهم حقم را از تو بگیرد.
گر من دعا کنم به سحرگاه، وای تو
گر دست من نگیری، صد بار وای من
هوش مصنوعی: اگر من در صبحگاه دعا کنم و تو دست من را نگیری، وای بر من که بارها گریه‌ام خواهد گرفت.
تو از برای عشقی و عشق از برای تو
من از برای دردم و درد از برای من
هوش مصنوعی: تو به خاطر عشق هستی و عشق به خاطر تو، من به خاطر دردم هستم و درد به خاطر من.
تو پادشاه حسنی و خسرو گدای تو
ای جان، بگو که کیست فقیر و گدای من؟
هوش مصنوعی: تو صاحب زیبایی و به نوعی سلطنت و من در برابر تو مثل یک گدا هستم. ای جان، بگو که در این بین، فقیر و گدای من کیست؟