گنجور

شمارهٔ ۱۵۸۲

ای دل، ز وعده کج آن شوخ یاد کن
خود را به عشوه، گر چه دروغ است، شاد کن
بنویس نامه ای و روا کن به دست اشک
لیک اول از سیاهی چشمم سواد کن
تا چند خود مراد کنی صد هزار کار
یک کار بر مراد من بی مراد کن
اینک سواره می رود و تا ببینمش
ای آب دیده یک نفسی ایستاد کن
خسرو، چو نرد عشق به جان باختی، کنون
ماندن به دست تست، گرو را زیاد کن

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای دل، ز وعده کج آن شوخ یاد کن
خود را به عشوه، گر چه دروغ است، شاد کن
هوش مصنوعی: ای دل، به یاد آن وعده‌های فریبنده آن معشوق افت، خودت را با ناز و عشوه خوشحال کن، حتی اگر این وعده‌ها دروغین باشد.
بنویس نامه ای و روا کن به دست اشک
لیک اول از سیاهی چشمم سواد کن
هوش مصنوعی: نامه‌ای بنویس و بگذار تا اشک‌ها بر آن بیفزایند، اما ابتدا از تاریکی چشمم بنویس.
تا چند خود مراد کنی صد هزار کار
یک کار بر مراد من بی مراد کن
هوش مصنوعی: چرا همچنان به خواسته‌های خود مشغولی؟ صدها کار برایت انجام می‌شود، اما یک خواسته‌ی مهم من را بدون هیچ قید و شرطی برآورده کن.
اینک سواره می رود و تا ببینمش
ای آب دیده یک نفسی ایستاد کن
هوش مصنوعی: او هم‌اکنون سوار بر اسب می‌رود. ای چشمان پرآب، کمی صبر کن تا او را ببینم.
خسرو، چو نرد عشق به جان باختی، کنون
ماندن به دست تست، گرو را زیاد کن
هوش مصنوعی: خسرو، وقتی که در عشق بازی را با تمام وجود باختی، حالا این به تو بستگی دارد که چطور ادامه بدهی و به آخر برسانی. پس تلاش کن تا چیزهای بیشتری به دست بیاوری و موفق‌تر باشی.