گنجور

شمارهٔ ۱۵۸۱

عزم برون چو مست خماری شوی، مکن
تاراج نقش آزری ومانوی مکن
خردی و همرهی بدان می کنی، خطاست
خوبی، ولی چه سود که بد می شوی، مکن
گر چه خوش است جور و جفاهای نیکوان
لیکن اگر نصیحت من بشنوی، مکن
کج می نهی به گاه خرامش به دیده پای
افگار گشت چشم من، این کج روی مکن
گیرم که از لبم نرسانی گل انگبین
باری بدین سخن دل دشمن قوی مکن
بنمای رو و چشم مرا منتظر مدار
بگشای زلف وکار مرا یکتوی مکن
عشق آفت است، خسروا، پا را به هوش نه
تسلیم شو به بندگی و خسروی مکن

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عزم برون چو مست خماری شوی، مکن
تاراج نقش آزری ومانوی مکن
هوش مصنوعی: وقتی که تصمیم به خروج از حالتی خاص داری، نباید به زیبایی‌ها و جذابیت‌های دنیوی آسیب برسانی و آنها را از بین ببری.
خردی و همرهی بدان می کنی، خطاست
خوبی، ولی چه سود که بد می شوی، مکن
هوش مصنوعی: اگر به دیگران کمک کنی و در کنار آن‌ها باشی، ممکن است کار خوبی انجام داده باشی، اما اگر در این مسیر به خودت آسیب برسانی، این کار منطقی نیست. پس از انجام چنین کاری پرهیز کن.
گر چه خوش است جور و جفاهای نیکوان
لیکن اگر نصیحت من بشنوی، مکن
هوش مصنوعی: اگرچه رفتار بد و ستمگران در نظر برخی جالب است، اما اگر نصیحت من را بپذیری، از آن دوری کن.
کج می نهی به گاه خرامش به دیده پای
افگار گشت چشم من، این کج روی مکن
هوش مصنوعی: تو به هنگام راه رفتن، بدن خود را کج می‌کنی و این زیبایی باعث می‌شود که چشم من خسته و نگران شود. لطفاً این کج‌روی را ادامه نده.
گیرم که از لبم نرسانی گل انگبین
باری بدین سخن دل دشمن قوی مکن
هوش مصنوعی: هرچند که تو از لبم شهد شیرین را نمی‌آوری، اما برای دل دشمن به خاطر این کلام، کار را دشوار نکن.
بنمای رو و چشم مرا منتظر مدار
بگشای زلف وکار مرا یکتوی مکن
هوش مصنوعی: به من نشان بده و منتظر نگاه من نمان، زلف خود را باز کن و کار مرا به یک نفر دیگر واگذار نکن.
عشق آفت است، خسروا، پا را به هوش نه
تسلیم شو به بندگی و خسروی مکن
هوش مصنوعی: عشق می‌تواند تحولی خطرناک باشد، ای فرزانه، هوشیار باش و اجازه نده که به راحتی در دام بندگی گرفتار شوی و خود را خوار نکن.