شمارهٔ ۱۵۸۰
ای دیده، بیش در رخ جانان نظر مکن
ور می کنی بر آن بت بیدادگر مکن
ای دل، نماند طاقت آنم که بشنوم
با من همه بکن، سخن آن پسر مکن
می رفت و من به خاک نهاده سر عزیز
در وی ندید، یارب از این خوارتر مکن
جان خواهدم برآمدن، ای باد، زینهار
از زیر موی زلف پریشان وتر مکن
گفتم «نماند خواب و خورم در غم تو» گفت
«آخر نه عاشقی، سخن خواب و خور مکن »
ای شهسوار، شکل تو ما را خراب کرد
یک مردمی بکن که از اینسو گذر مکن
ای ماه نو، ز حلقه به گوشان بندگیت
ما بنده ایم، حلقه در آن گوش در مکن
خسرو بر آستان تو افتاد و خاک شد
خواهی در او نظر کن و خواهی نظر مکن
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای دیده، بیش در رخ جانان نظر مکن
ور می کنی بر آن بت بیدادگر مکن
هوش مصنوعی: ای چشم من، بیشتر از این به چهره ی محبوب نگاه نکن، اگر هم میخواهی نگاه کنی، بر آن معشوق بیرحم، نگاه نکن.
ای دل، نماند طاقت آنم که بشنوم
با من همه بکن، سخن آن پسر مکن
هوش مصنوعی: ای دل، طاقت ندارم که بشنوم با من چه میکنند، اما از آن پسر چیزی نگو.
می رفت و من به خاک نهاده سر عزیز
در وی ندید، یارب از این خوارتر مکن
هوش مصنوعی: او از پیش میرفت و من با اندوه سرم را به خاک گذاشته بودم و او را نمیدیدم. ای کاش از این وضعیت بدتر نشود.
جان خواهدم برآمدن، ای باد، زینهار
از زیر موی زلف پریشان وتر مکن
هوش مصنوعی: ای باد، جانم در حال نرفتن است، پس لطفاً از زیر موهای پریشانم کم نکن و به آرامی بیار.
گفتم «نماند خواب و خورم در غم تو» گفت
«آخر نه عاشقی، سخن خواب و خور مکن »
هوش مصنوعی: گفتم که دیگر نه میتوانم بخوابم و نه چیزی بخورم چون در غم تو هستم. او جواب داد که تو در واقع عاشق نیستی، پس درباره خواب و غذا صحبت نکن.
ای شهسوار، شکل تو ما را خراب کرد
یک مردمی بکن که از اینسو گذر مکن
هوش مصنوعی: ای رزمندهی بزرگ، زیبایی تو ما را غمگین کرد. کاش کاری کنی که از اینجا عبور نکنی.
ای ماه نو، ز حلقه به گوشان بندگیت
ما بنده ایم، حلقه در آن گوش در مکن
هوش مصنوعی: ای ماه نو، ما بندگانت هستیم و از حلقه بندگی به تو متصلیم، اما لطفا ما را از این بندگی دور نکن.
خسرو بر آستان تو افتاد و خاک شد
خواهی در او نظر کن و خواهی نظر مکن
هوش مصنوعی: خسرو در مقابل تو به زمین افتاد و به خاک تبدیل شد. اگر بخواهی به او نگاه کن و اگر نمیخواهی، نیا!