گنجور

شمارهٔ ۱۵۷۹

دل می بری و در خم مو می کنی، مکن
آزردن دل همه خو می کنی، مکن
تو جور می کنی و من از دیده می کشم
این شیوه گر چه نیک نکو می کنی، مکن
خلقی ز بوی تو همه دیوانه گشت و مست
باری تو گل ز بهر چه بو می کنی، مکن
گاهم زنخ نمایی و گه زلف می کشی
بی رشته ام به چاه فرو می کنی، مکن
لرزانست بر تو جان من از آه بیدلان
گه گه که گشت بر لب جو می کنی، مکن
خون می کنی دل من و بندی به زلف خویش
خود می کنی و بر سر او می کنی، مکن
جای دگر مده دل گم گشته را نشان
آواره ام چه سوی به سو می کنی، مکن
گفتی که خسروا، چه کنم کت بود خلاص؟
آن شانه را که در خم مو می کنی، مکن

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل می بری و در خم مو می کنی، مکن
آزردن دل همه خو می کنی، مکن
هوش مصنوعی: دل را به خود مشغول می‌کنی و با زیبایی‌های خود به بازی می‌گیری، اما نگذار که دیگران ناراحت شوند و به دل‌ها آسیب برسانی.
تو جور می کنی و من از دیده می کشم
این شیوه گر چه نیک نکو می کنی، مکن
هوش مصنوعی: تو کارهایت را به خوبی انجام می‌دهی و من با دلخوری از تو فاصله می‌گیرم. هرچند که رفتارت زیباست، اما خواهش می‌کنم این کار را ادامه ندهی.
خلقی ز بوی تو همه دیوانه گشت و مست
باری تو گل ز بهر چه بو می کنی، مکن
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم به خاطر عطر و بوی تو دیوانه و شیدا شدند. حالا سوال این است که چرا برای گل عطر می‌زنی؟ بهتر است این کار را نکن.
گاهم زنخ نمایی و گه زلف می کشی
بی رشته ام به چاه فرو می کنی، مکن
هوش مصنوعی: گاهی با زیبایی خود من را به خواب می‌بردی و گاهی با تارهای مویت بازی می‌کنی. نکن! تو من را بدون هیچ بندی در چاه عشق فرو می‌کنی.
لرزانست بر تو جان من از آه بیدلان
گه گه که گشت بر لب جو می کنی، مکن
هوش مصنوعی: جان من به خاطر درد و غم‌های بی‌دلان نسبت به تو در حال لرزیدن است. گهگاه که بر لب جوی می‌نشینی، خواهش می‌کنم این کار را نکن.
خون می کنی دل من و بندی به زلف خویش
خود می کنی و بر سر او می کنی، مکن
هوش مصنوعی: دل من را به درد می‌آوری و با زلف خود به آن آسیب می‌زنی. این کار را نکن.
جای دگر مده دل گم گشته را نشان
آواره ام چه سوی به سو می کنی، مکن
هوش مصنوعی: دل گم‌شده‌ام را در جای دیگری راهنمایی نکن. من آواره‌ام و تو هر طرفی که می‌خواهی مرا ببری، این کار را نکن.
گفتی که خسروا، چه کنم کت بود خلاص؟
آن شانه را که در خم مو می کنی، مکن
هوش مصنوعی: گفتی ای بزرگوار، چه کنم که در عذاب هستم؟ آن شانه‌ای که در موهای تو فرو می‌رود، آن را به کار نبر.