شمارهٔ ۱۵۶۷
عمر برفت و نرفت عشق ز سودای من
ترک جوانان نگفت این دل شیدای من
بسته به جانم کمر پیش بتان چون کنم
خاصیت این می دهد طالع جوزای من
تا به خرابات عشق دامنم آلوده گشت
بر سر بازار عشق پیش نشد پای من
پختن سودای وصل، جان و دلم را بسوخت
چون نگرم، خام بود، این همه سودای من
آینه گر روی تست، آه دل، ای آه دل
علت اگر عشق تست، وای من، ای وای من
تویه قتال منی، من به تماشای تو
بهتر از این خود نبود هیچ تمنای من
تا تو به چشم آمدی از پس این، هیچ گه
در رخ خوبان ندید چشم گهرزای من
بیش نیامد مرا شکل گلی پیش چشم
بیش خسی نگذرد بر لب دریای من
قصه باران اشک بیش نگویم، ازآنک
در خور گوش تو نیست لؤلؤی لالای من
بهر چه می داریم، بنده اگر کشتنی ست
رنجه کن آن تیغ را بهر تقاضای من
خسرو بیدل ز شوق بر در تو خاک شد
هیچ نگفتی «کجاست عاشق تنهای من؟»
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عمر برفت و نرفت عشق ز سودای من
ترک جوانان نگفت این دل شیدای من
هوش مصنوعی: عمر من به سرعت گذشت و عشق از ذهن و قلبم کنار نرفت. هرگز به جوانان نخواهم گفت که دل عاشق و شیدای من چه حالتی دارد.
بسته به جانم کمر پیش بتان چون کنم
خاصیت این می دهد طالع جوزای من
هوش مصنوعی: من در برابر زیباییهای معشوق خود تسلیم شدهام و حالتی از وابستگی و عشق در وجودم ایجاد شده است. این عشق به من نیرو و ویژگی خاصی میبخشد که مربوط به سرنوشت من است.
تا به خرابات عشق دامنم آلوده گشت
بر سر بازار عشق پیش نشد پای من
هوش مصنوعی: تا زمانی که به عشق و زندگی پر از عشق پا گذاشتم، نتوانستم در میدان عشق به درستی عمل کنم و خود را به نمایش بگذارم.
پختن سودای وصل، جان و دلم را بسوخت
چون نگرم، خام بود، این همه سودای من
هوش مصنوعی: عشق و آرزوی وصال محبوب، جان و دل مرا به آتش کشید. وقتی به این احساس نگاه میکنم، میبینم که در حقیقت خام و ناپخته بود، اما همین احساسات سرتاسر وجودم را پر کرده است.
آینه گر روی تست، آه دل، ای آه دل
علت اگر عشق تست، وای من، ای وای من
هوش مصنوعی: اگر چهرهات در آینه به وضوح نمایان است، دل من از این دیدن میخورد و ناله میکند. اگر عشق تو دلیل این احساسات عمیق است، وای بر من و حال من.
تویه قتال منی، من به تماشای تو
بهتر از این خود نبود هیچ تمنای من
هوش مصنوعی: تو در حال جنگ با من هستی، اما من فقط به تماشای تو مشغولم؛ بهتر از این چیزی برای من وجود ندارد که آرزو کنم.
تا تو به چشم آمدی از پس این، هیچ گه
در رخ خوبان ندید چشم گهرزای من
هوش مصنوعی: زمانی که تو در زندگی من ظاهر شدی، دیگر هیچ زیبایی در چهرههای زیبا نتوانست تو را در نظر من محو کند.
بیش نیامد مرا شکل گلی پیش چشم
بیش خسی نگذرد بر لب دریای من
هوش مصنوعی: دیگر از زیباییهای افراد تاثیری بر من نمیگذارد، چرا که انسانهای بیارزش در کنار من، همچون کاه در نزد دریای وجودم به حساب نمیآیند.
قصه باران اشک بیش نگویم، ازآنک
در خور گوش تو نیست لؤلؤی لالای من
هوش مصنوعی: حالا دیگر بیشتر از این داستان باران اشک را روایت نمیکنم، چون این قصه برای تو قابل درک نیست و مثل گوهری ارزشمند در دل یک خواب خاموش است.
بهر چه می داریم، بنده اگر کشتنی ست
رنجه کن آن تیغ را بهر تقاضای من
هوش مصنوعی: هر چه که ما داریم، اگر قرار است که مرا بکشند، پس آن تیغ را برای خواسته من آماده کن و زحمت بکش.
خسرو بیدل ز شوق بر در تو خاک شد
هیچ نگفتی «کجاست عاشق تنهای من؟»
هوش مصنوعی: خسرو بیدل به خاطر عشقش به درگاه تو خاک و خاکستر شد، اما تو هیچ نگفتی: «عاشق تنهای من کجاست؟»
حاشیه ها
1404/01/04 22:04
حافظ سعدی
= رنگینکمان

امیرخسرو دهلوی