شمارهٔ ۱۵۶۳
ناز در چشم و کرشمه در سر ابرو مکن
ور کنی خیر و بلا، باری نظر هر سو مکن
باز می داری ز کشتن نرگس بدمست را
این فسون گیرا نمی آید، بر آن جادو مکن
بوسه ای دادی و کشتی، وه که دیگر گاه گاه
درد عاشق را به درمان می کنی، بد خو مکن
تیغ بر وی زن که پیشت لاف آزادی زند
ما گرفتاریم، تندی بر سر ابرو مکن
درد دل می گویم و با آنکه خوی نازکت
گر دل اینجانیست، باری سوی دیگر رو مکن
تشنه خون مسلمان است چشم کافرت
گر مسلمانی تو کافر، گفت آن هندو مکن
پرده عشاق تو صد پاره خواهد شد چو گل
باده را گستاخ با آن زلف عنبر بو مکن
من که از جان دست شستم، دادن پندم چه سود؟
ای طبیب، ار هشیاری، مرده را دارو مکن
ای که چون خسرو گرفتار هوای دل نه ای
عافیت خواهی، نظر اندر رخ نیکو مکن
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ناز در چشم و کرشمه در سر ابرو مکن
ور کنی خیر و بلا، باری نظر هر سو مکن
هوش مصنوعی: زیبایی و فریبایی خود را به رخ نکش و غرور نداشته باش، چون اگر کار خوب یا بدی انجام دهی، به هر حال از خودت دور نشو.
باز می داری ز کشتن نرگس بدمست را
این فسون گیرا نمی آید، بر آن جادو مکن
هوش مصنوعی: تو از کشتن نرگس مست جلوگیری میکنی، اما این جادو و فریب نمیتواند تأثیری بر او بگذارد، پس بر آن جادوگری نکن.
بوسه ای دادی و کشتی، وه که دیگر گاه گاه
درد عاشق را به درمان می کنی، بد خو مکن
هوش مصنوعی: با یک بوسه مرا به درد و رنج انداختی، چه عجیب که گاهی زخمهای عاشقانهام را مرهم میزنی، ولی امیدوارم که با من بد رفتاری نکنی.
تیغ بر وی زن که پیشت لاف آزادی زند
ما گرفتاریم، تندی بر سر ابرو مکن
هوش مصنوعی: تیغ را بر آنها بزن که در حضور تو از آزادی سخن میگویند، ما در واقع گرفتاریم و تو نباید با ابروهای خود به ما پرخاش کنی.
درد دل می گویم و با آنکه خوی نازکت
گر دل اینجانیست، باری سوی دیگر رو مکن
هوش مصنوعی: من از غصههایم سخن میگویم و با اینکه تو انسان نازکدلی هستی، اگر اینجا با من نیستی، لطفاً به سمت دیگری نرو.
تشنه خون مسلمان است چشم کافرت
گر مسلمانی تو کافر، گفت آن هندو مکن
هوش مصنوعی: چشم کافر به خون مسلمانان دوخته شده است. اگر تو خودت مسلمان هستی، پس چرا مثل کافر رفتار میکنی؟ این را آن هندو گفت: نکن!
پرده عشاق تو صد پاره خواهد شد چو گل
باده را گستاخ با آن زلف عنبر بو مکن
هوش مصنوعی: عشق و دلبستگی به تو آنقدر قوی است که اگر به آن بیاحترامی شود، قلبها و محبتها خواهد شکست. به آن زلفهای خوشبو و زیبایت نزدیک نشو و به آن بادهی گلگون تکیه نکن.
من که از جان دست شستم، دادن پندم چه سود؟
ای طبیب، ار هشیاری، مرده را دارو مکن
هوش مصنوعی: من که از زندگی و جان خود جدا شدهام، چه فایدهای دارد که نصیحتی به من کنی؟ ای پزشک، اگر کمی هوشیار هستی، برای مردهها دارویی تجویز نکن.
ای که چون خسرو گرفتار هوای دل نه ای
عافیت خواهی، نظر اندر رخ نیکو مکن
هوش مصنوعی: ای کسی که مانند خسرو به شوق دل اسیر هستی، اگر به دنبال آرامش و آسایش هستی، به چهره زیبا نگاه نکن.

امیرخسرو دهلوی