شمارهٔ ۱۵۶۰
چشم را در ملک خوبی شحنه بیداد کن
غمزهٔ خونخواره را بر جادُوان استاد کن
زلف بر دست صبا نه تا پریشانش کند
خان و مانی را به هر مویی از آن آباد کن
تیغ عیاری بکش، سرهای مشتاقان ببر
پس طریق عشقبازی را ز سر بنیاد کن
ای که از حسن و جوانی مست و خواب آلودهای
گاه گاه از حال بیداران شبها یاد کن
ناله را هر چند میخواهم که پنهان برکشم
سینه میگوید که من تنگ آمدم «فریاد کن»
دل به زلفت بستم، ار در بندگی درخورد نیست
ای سرت گردم، بگردان گرد سر، آزاد کن
حسرت رویت هلاکم کرد از بهر خدا
روی بنما و دل درماندهای را شاد کن
من نیَم زینها که خواهم از جنابت سر کشید
خواه فرمان ستم فرمای و خواهی داد کن
ملک خوبی را شنیدم سکه نو زد، ای صبا
اولش جان خدمتی ده، پس مبارکباد کن
سینهٔ من کوهِ دردست و به ناخن میکنم
آن که نامم بود خسرو، بعد از این فرهاد کن
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چشم را در ملک خوبی شحنه بیداد کن
غمزهٔ خونخواره را بر جادُوان استاد کن
هوش مصنوعی: چشم خود را در دنیای زیبایی به نگهبانی ستم و بیعدالتی بگمار و با ناز و جذبهات، دشمنان را تحت تاثیر قرار بده.
زلف بر دست صبا نه تا پریشانش کند
خان و مانی را به هر مویی از آن آباد کن
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی زلف محبوب را در دست بگیرد و آن را به حالتی بینظم درآورد تا زیبایی و جاذبهاش را برای خان و مانی (افراد مهم و با اهمیت) به نمایش بگذارد و به هر یک از تارهای زلف او حیات و رونق ببخشد.
تیغ عیاری بکش، سرهای مشتاقان ببر
پس طریق عشقبازی را ز سر بنیاد کن
هوش مصنوعی: تیغی را بکش که به شجاعت و فریبندگی خاص اشاره دارد و سرهای عاشقان را که مشتاق عشق هستند از تن جدا کن. پس از این کار، راه عشق و بازیهای عاشقانه را از بیخ و بن برانداز.
ای که از حسن و جوانی مست و خواب آلودهای
گاه گاه از حال بیداران شبها یاد کن
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر زیبایی و جوانیات سرمست و خوابآلودی، گاهی به یاد بیدارانی که شبها بیخوابی میکشند، باش.
ناله را هر چند میخواهم که پنهان برکشم
سینه میگوید که من تنگ آمدم «فریاد کن»
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که بخواهم نالهام را پنهان کنم، قلبم به من میگوید که دیگر تنگ و آشفتهام، پس باید فریاد بزنم.
دل به زلفت بستم، ار در بندگی درخورد نیست
ای سرت گردم، بگردان گرد سر، آزاد کن
هوش مصنوعی: من دل خود را به زلف تو سپردم، اگر در بندگی تو برایم مناسب نیست، ای کاش برایت فدای تو شوم. سرم را گردان و مرا آزاد کن.
حسرت رویت هلاکم کرد از بهر خدا
روی بنما و دل درماندهای را شاد کن
هوش مصنوعی: عشق تو برایم بسیار سخت شده و جانم را به خطر انداخته است. لطفاً برای خداوند، به من نگاه کن و دل ناامیدم را شاد کن.
من نیَم زینها که خواهم از جنابت سر کشید
خواه فرمان ستم فرمای و خواهی داد کن
هوش مصنوعی: من از اینجا نمیروم که میخواهم از وضعیت تو دور شوم. هر چگونه که بخواهی، میتوانی به من ظلم کنی یا ببخشی.
ملک خوبی را شنیدم سکه نو زد، ای صبا
اولش جان خدمتی ده، پس مبارکباد کن
هوش مصنوعی: شنیدم که یک پادشاه خوب سکه نو زده است، ای نسیم، ابتدا جانم را در خدمت او قرار بده، سپس به او تبریک بگو.
سینهٔ من کوهِ دردست و به ناخن میکنم
آن که نامم بود خسرو، بعد از این فرهاد کن
هوش مصنوعی: سینه من مانند کوه است و با ناخنهایم حفر میکنم. کسی که نامم خسرو است، حالا دیگر فرهاد را بساز.
حاشیه ها
1398/08/25 23:10
سید احمد مجاب
سینهی من کوه درد است و ...

امیرخسرو دهلوی