گنجور

شمارهٔ ۱۵۵۹

جان من از بیدلان، آخر گهی یادی بکن
ور به انصافی نمی ارزیم، بیدادی مکن
شادمانیهاست از حسن و جوانی در دلت
شکر آن را یک نظر در حال ناشادی بکن
هر شبی ماییم و تنهایی و زندان و فراق
گر توانی از فرامش گشتگان یادی بکن
گر به دولت خانه وصلم نخوانی، ای پسر
باری اینجا آی و سر در محنت آبادی بکن
امشب این هجران عاشق کش نخواهد کشتنم
ای مؤذن، گر نمردی، بانگ و فریادی بکن
خاک کویت کردم اندر چشم تو زین آب و گل
هم درین خانه ز بهر خویش بنیادی بکن
اشک خسرو را نهان در کوی خود راهی بده
جوی شیرین را روان از خون فرهادی بکن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جان من از بیدلان، آخر گهی یادی بکن
ور به انصافی نمی ارزیم، بیدادی مکن
هوش مصنوعی: ای کسی که دلی پاک و بیدار داری، خواهش می‌کنم گاهی به یاد من باش. اگر به انصاف ارزش ما را نمی‌دانی، دست از ظلم و بی‌مهری بردار.
شادمانیهاست از حسن و جوانی در دلت
شکر آن را یک نظر در حال ناشادی بکن
هوش مصنوعی: شادابی و لذت‌های زندگی به خاطر زیبایی و جوانی توست، پس با یک نگاه به این نعمت‌ها در زمان‌های دشوار و غم، شکرگزار باش.
هر شبی ماییم و تنهایی و زندان و فراق
گر توانی از فرامش گشتگان یادی بکن
هوش مصنوعی: هر شب در این تنهایی و در این زندان احساس می‌کنیم که از هم جدا هستیم. اگر می‌توانی، یاد افرادی که فراموش شده‌اند را زنده کن.
گر به دولت خانه وصلم نخوانی، ای پسر
باری اینجا آی و سر در محنت آبادی بکن
هوش مصنوعی: اگر تو به فضل و خوشبختی نمی‌توانی به وصالت برسم، لااقل بیا و در اینجا با من همراه شو و در مشکلات و سختی‌های زندگی شریک باش.
امشب این هجران عاشق کش نخواهد کشتنم
ای مؤذن، گر نمردی، بانگ و فریادی بکن
هوش مصنوعی: امشب این جدایی که باعث درد و رنج است، مرا نمی‌کشد، ای مؤذن، اگر هنوز زنده هستی، صدایی بلند کن و فریاد بزن.
خاک کویت کردم اندر چشم تو زین آب و گل
هم درین خانه ز بهر خویش بنیادی بکن
هوش مصنوعی: من خاک پای تو شدم و در چشمان تو جا گرفتم، از این آب و گل خواسته‌ام در این خانه، برای خودم بنیادی بسازم.
اشک خسرو را نهان در کوی خود راهی بده
جوی شیرین را روان از خون فرهادی بکن
هوش مصنوعی: خسرو در دل خود احساس غم و اندوه دارد و از معشوقش می‌خواهد که به او راهی بدهد تا اشکش را در کوی او پنهان کند. او می‌خواهد که شیرینی جوی آب، با خون فرهاد آمیخته شود و این نشان‌دهنده‌ی عمیق‌ترین مشکلات و دردهایی است که از عشق و جدایی به وجود آمده است.

حاشیه ها

1396/10/29 20:12
عمر شیردل

بیت سوم ، مصرع اول ، "زندان و فراق" به "زندان فراق" تصحیح شود.