شمارهٔ ۱۵۵۱
آن کلاه کج بر آن سرو بلند او ببین
وان شراب آلوده لبهای چو قند او ببین
دل در آن زلف است، عذرش مشنو، ای باد صبا
مو به موی او به خود پیوند و بند او ببین
ای که می بافیش مو، آهسته تر کن شانه را
ریش دلها را به جعد چون کمند او ببین
هان و هان، ای چشم من، کاندر کمین آن رخی
جان من، بر آتش سینه سپند او ببین
ای رقیب، ار می کشی اول دل من پاره کن
داغهای خنجر بیدادمند او ببین
دل اسیر عشق شد، اقبال بخت من نگر
سر فدای تیغ شد، بخت بلند او ببین
پیش من روزی سواره می گذشت، آهم بجست
اینک اینک داغ بر ران سمند او ببین
جان من، مخرام غافل پیش هر درمانده ای
ناگهان آهی ز جان مستمند او ببین
پند خسرو شاهد ساقیست، هان تا نشنوی
خان و مان های خراب اینک ز پند او ببین
شمارهٔ ۱۵۵۰: آخر، ای خود بین من، روزی به غمخواری ببینشمارهٔ ۱۵۵۲: صبح دولت می دمد یا خود رخ جانانست این
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن کلاه کج بر آن سرو بلند او ببین
وان شراب آلوده لبهای چو قند او ببین
هوش مصنوعی: به آن کلاه کج که بر سر بلند او نشسته نگاه کن و به لبهایش که مانند قند شیرین و رنگین شده، از شراب آغشته است توجه کن.
دل در آن زلف است، عذرش مشنو، ای باد صبا
مو به موی او به خود پیوند و بند او ببین
هوش مصنوعی: دل به زلف او آویزان شده و دلش در آن گرفتار است. ای باد صبا، حرف دلی او را نشنو و به جای آن، موهای او را به دقت ببین و بندهای عشقش را حس کن.
ای که می بافیش مو، آهسته تر کن شانه را
ریش دلها را به جعد چون کمند او ببین
هوش مصنوعی: ای کسی که با موهایش بازی میکنی، آرامتر شانهاش را بزن. دلها مانند ریسمانی در دست او در هم میپیچند.
هان و هان، ای چشم من، کاندر کمین آن رخی
جان من، بر آتش سینه سپند او ببین
هوش مصنوعی: ای چشم من، توجه کن که در انتظار آن چهرهی جانانگیز تو هستم، که در دل میسوزد و آتشی در سینهام ایجاد کرده است.
ای رقیب، ار می کشی اول دل من پاره کن
داغهای خنجر بیدادمند او ببین
هوش مصنوعی: ای رقیب، اگر میخواهی من را نابود کنی، ابتدا دل من را پاره کن و سپس داغهای زخمهای ناشی از خیانت او را به من نشان بده.
دل اسیر عشق شد، اقبال بخت من نگر
سر فدای تیغ شد، بخت بلند او ببین
هوش مصنوعی: دل من به عشق گرفتار شده است، حالا بخت من را ببین که چگونه به خاطر عشق، سرم را فدای او کردهام و بخت خوب او را تماشا کن.
پیش من روزی سواره می گذشت، آهم بجست
اینک اینک داغ بر ران سمند او ببین
هوش مصنوعی: روزی، کسی سوار بر اسب از مقابل من گذشت و من آهی کشیدم. اکنون به یاد آن لحظه، نشان داغی بر ران اسب او را میبینم.
جان من، مخرام غافل پیش هر درمانده ای
ناگهان آهی ز جان مستمند او ببین
هوش مصنوعی: عزیز من، وقتی به کسی که در سختی و درماندگی است نگاه کنی، ناگهان گریه و آهی را از دل او خواهی دید که نشان از درد و طلب کمکش دارد.
پند خسرو شاهد ساقیست، هان تا نشنوی
خان و مان های خراب اینک ز پند او ببین
هوش مصنوعی: توجه کن که پند و نصیحت خسرو دربارهٔ زیبایی و لذتهای زندگی به تو میگوید. اگر به این نصیحت گوش ندهی، پیامدهای ناگواری مانند ویرانی و شکست در زندگیات را تجربه خواهی کرد. حالا با دقت به این نصیحت نگاه کن و عبرت بگیر.

امیرخسرو دهلوی