گنجور

شمارهٔ ۱۵۴۹

رفتی و شد بی تو جانم زار، باز آی و ببین
سینه ای دارم ز هجر افگار، باز آی و ببین
بر سر راه تو زان بادی که از سویت رسید
دیده من پر خس و پر خار، باز آی و ببین
گر بیایی و ببینی حال من از گفت من
بو که بزیم جان من، یک بار باز آی و ببین
چون تو رفتی از من و من از خود، کنون لطف کن
گاه رفتن آخرین دیدار، باز آی و ببین
من نمی گویم «بیا، وین شخص چون مویم نگر»
از خم گیسوی خود، یک بار بازآی و ببین
گر ندیدی سوزش مجنون ز درد و داغ عشق
درد و داغ خسرو غمخوار، باز آی و ببین

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رفتی و شد بی تو جانم زار، باز آی و ببین
سینه ای دارم ز هجر افگار، باز آی و ببین
هوش مصنوعی: تو رفتی و حالا جانم در عذاب است. برگرد و ببین چقدر دل شکستگی از دوریت بر سینه‌ام سنگینی می‌کند. دوباره برگرد و این حال مرا ببین.
بر سر راه تو زان بادی که از سویت رسید
دیده من پر خس و پر خار، باز آی و ببین
هوش مصنوعی: در مسیر تو، بادی که از سمت تو به من رسیده، چشمانم پر شده از خاروخس، برگرد و ببین.
گر بیایی و ببینی حال من از گفت من
بو که بزیم جان من، یک بار باز آی و ببین
هوش مصنوعی: اگر بیایی و حال من را ببینی، متوجه می‌شوی که گفتن حال من هیچ فایده‌ای ندارد، جان من در این وضعیت است. یک بار دیگر بازگرد و اوضاع مرا تماشا کن.
چون تو رفتی از من و من از خود، کنون لطف کن
گاه رفتن آخرین دیدار، باز آی و ببین
هوش مصنوعی: وقتی که تو از زندگی‌ام رفتی و من هم خودم را گم کردم، حالا لطف کن در هنگام آخرین وداع دوباره برگرد و ببین چه بر من گذشته است.
من نمی گویم «بیا، وین شخص چون مویم نگر»
از خم گیسوی خود، یک بار بازآی و ببین
هوش مصنوعی: من از تو نمی‌خواهم که به من بیاوری و من را مانند موهایت مشاهده کنی، فقط یک بار از خم گیسوی خود برگرد و نگاهی به من بینداز.
گر ندیدی سوزش مجنون ز درد و داغ عشق
درد و داغ خسرو غمخوار، باز آی و ببین
هوش مصنوعی: اگر سوز و عذاب مجنون را از عشق و درد جدایی ندیدی، دوباره برگرد و این را ببین.